گنجور

ابن یمین » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ٨ - وله مستزاد در مدح یمین الدوله عمده الملک حسن

 

یا رب از من که برد سوی خراسان خبری

ایصبا گر بودت هیچ مجال گذری

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ٨ - وله مستزاد در مدح یمین الدوله عمده الملک حسن

 

ز آتش طبع گهر بار تو باد سحری

بعدن گر برد از خاک خراسان خبری

ابن یمین
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۳

 

ای که بر دیدهٔ صاحب‌نظران می گذری

پرده بردار که تا خلق ببینند پری

می‌روی فارغ و خلقی نگران از پس و پیش

تا تو یک ره ز سر لطف در ایشان نگری

همه شب منتظر موکب صبحم که مرا

[...]

خواجوی کرمانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۲

 

بکرشمه اگر از عاشق خود جان ببری

تو براهل دل ای دوست زجان دوستری

بود معشوقه پرویز چو شکر شیرین

ای تو شیرین تر ازو خسرو بی داد گری

پای آن مسکین چون دست سلاطین بوسید

[...]

سیف فرغانی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۳

 

از در خویش مرا بر در غیری ببری

باز گویی به در غیر چرا میگذری

از تو، هم پیش تو، هم بر در تو داد مرا

فتنه گر هم تو و گوئی که چرا فتنه‌گری

گرچه در بتکده رفتم ز در کعبه رواست

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۸۹

 

بر سر راه طلب بافت گدانی گهری

یعنی از اهل دلی بیسرو پائی نظری

دی رسید از حرم وصل خطابیم بگوش

حلقه ای گر بزنی بر تو گشایند دری

دل که بر وی گذری می کند اندیشه غیر

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴۸

 

گر بری دست به آئینه و در خود نگری

ببری دست ز عشاق به صاحب نظری

ننگری دود درونها که به بالا ز تو رفت

شرم داری مگر از ما که به بالا نگری

روز وصلم ز شب هجر بتر سوزی جان

[...]

کمال خجندی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰۷

 

به امیدی که برآید مه رویت سحری

یا بیابم ز نسیم سر زلفت خبری

همه شب شمع صفت در غم رویت تا روز

می کنم گریه که از صبح بیابم اثری

همچو خاکم به سر کوی امیدت ساکن

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰۹

 

چه شود گر فکند بر من مسکین نظری

یا بپرسد ز دل سوخته خرمن خبری

روز من تیره شد از جور فراقت صنما

شب هجر تو همانا که ندارد سحری

گر توانی که بجویی دلم امروز بجوی

[...]

جهان ملک خاتون
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰۲

 

جز خیال تو درین دیده نگنجد دگری

چشم دارم که ز الطاف تو یابم نظری

تا که زُنار سر زلف تو بستم به میان

بسته ام از سر اخلاص به خدمت کمری

حلقه ای بر در میخانه زدم بگشودند

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

نظام قاری » دیوان البسه » قطعات » شمارهٔ ۲۸

 

میلک و میخک و کرباس و قدک در کارند

(تا تو رختی ببر آری و بغفلت ندری)

گیوه افتاده بپایت زره عجز تو هم

(بار دستار نشاید که به گردن نبری)

نظام قاری
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۷

 

نه بشر خوانمت ای دوست نه حور و نه پری

این همه بر تو حجاب است تو چیز دگری

نور پاکی و فسانه ست حدیث گل و آب

لطف محضی و بهانه ست لباس بشری

جلوه حسن تو از شکل مبراست ولی

[...]

جامی
 

کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۸

 

دوش از صومعه در میکده رفتم سحری

تا بیابم ز خرابات نشان و خبری

بر در دیر مغان مغبچگان را دیدم

آن یکی بود چو خورشید و دگر چون قمری

از سر صدق و صفا دست در آغوشم کرد

[...]

کوهی
 

کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۹

 

نعره زن مرغ سحر گفت بباد سحری

رو که از حسن گل و درد دلم بیخبری

همه فریاد و فغان تو برای دل تست

عاشقی بر دل خود در گل اگر می نگری

بلبلش گفت بلی در دل خویشم عاشق

[...]

کوهی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۱

 

چند پرسم خبر وصل و نیابم اثری؟

مگر این بخت بخوابست و ندارد خبری؟

چند از دیده برویت نگرم پیش رقیب؟

گوشه ای خواهم و از روی فراغت نظری

دیگران مانع انسند، خوش آن خلوت وصل

[...]

هلالی جغتایی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۴۹

 

باز شد غالیه سا عطر نسیم سحری

کرد در صحن چمن شاهد گل پرده دری

ناله مرغ سحر می شنوم باز مگر

پرده افکند بهار از رخ گل برگ طری

صوت بلبل سبب جلوه گل شد در باغ

[...]

فضولی
 

کلیم » دیوان اشعار » ترجیعات و ترکیبات » شمارهٔ ۲ - در رثاء حاج محمد جان قدسی و تاریخ فوت او

 

حیف از آن طبع سخن گستر و آن نکته وری

طبع چه محض لطافت چو نسیم سحری

گر بخاک از اثر طبع لطافت بخشد

بنماید تنش از خاک چو در شیشه پری

از دل معنی او یاد ضمیرش نرود

[...]

کلیم
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۹

 

چون سراپا همه را هست به سوداش سری

صد کمروار سرین بسته به موی کمری

یا خیال رخ خود را پی دلها بفرست

یا چو آیینه به روی همه بگشای دری

عیش ما خوش که درین باغ تسلی شده‌ایم

[...]

قدسی مشهدی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۳

 

نیست او شاه که دارد کمر سیم و زری!

اوست شه، کو بر هر سفله نبندد کمری!!

نیست جز خجلت از احباب تهیدستان را

بید را جز عرق بید نباشد ثمری

مرد امروز بنقش درم و دینار است

[...]

واعظ قزوینی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۲

 

تو بدین شکل و شمایل که به خود می‌نگری

جای آن است که بر ما به تکبر گذری

گر نه خود جان منی از چه برون می نایی

گر نه خود عمر منی از چه بغفلت گذری

من چنان رفته ام از خود که زخود بی خبرم

[...]

نشاط اصفهانی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
sunny dark_mode