از در خویش مرا بر در غیری ببری
باز گویی به در غیر چرا میگذری
از تو، هم پیش تو، هم بر در تو داد مرا
فتنه گر هم تو و گوئی که چرا فتنهگری
گرچه در بتکده رفتم ز در کعبه رواست
هم در تست در بتکده چون درنگری
کعبه و دیر توئی دیر کجا کعبه کجاست
نیست غیر از تو کسی غیر کرا میشمری
کعبه گر شد ز تو پر، بتکده هم خالی نیست
کمیی نیست ترا کز همه بسیار تری
جویمت گه به در کعبه گهی بر در دیر
چون گدای تو شدم از تو شد این در بدری
رفت آوازه که امسال به حج رفت کمال
بس مبارک سفری چون تو به او هم سفری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به موضوعات عشق و دلدادگی میپردازد و به نوعی کمال انسانی و معنوی اشاره دارد. شاعر میگوید که فارغ از اینکه به کجا میرود، در هر جا تنها خداوند و محبت او را میبیند. او از در خود به در غیر رفته و به نوعی در انتقاد به فتنهگری و دوگانگی خود میپردازد. همچنین شاعر به این نکته اشاره میکند که کعبه و بتکده هر دو به یک حقیقت اشاره دارند و نمیتوان یکی را بر دیگری ترجیح داد. هدف نهایی او جستوجوی معشوق و حقیقت در هر دو مکان است. در نهایت، درود بر سفرهای معنوی و نزدیکی به خداوند را نیز بیان میکند.
هوش مصنوعی: اگر از درِ خودت مرا به درِ کس دیگری ببری، باز هم میگویی چرا از درِ دیگری عبور میکنی؟
هوش مصنوعی: از تو، هم در حضورت، هم در آستانهات، فتنهگری مرا به چالش کشیده است و تو خود میگویی چرا فتنهگر هستی.
هوش مصنوعی: هرچند که به معبد بتان وارد شدم، ولی رفتن به کعبه نیز جایز است. وقتی به بتکده نگاه میکنی، واقعاً همانی را میبینی که در کعبه وجود دارد.
هوش مصنوعی: کعبه و معبد هر دو تویی، کعبه کجا و معبد کجا؟ غیر از تو کسی وجود ندارد که ارزش و اهمیتش را بشناسی.
هوش مصنوعی: اگر کعبه از وجود تو پر باشد، بتکده نیز خالی نیست. کمی از تو نیست که از همه چیز بیشتر باشی.
هوش مصنوعی: در مواقع مختلف، گاهی در کنار کعبه و گاهی در کنار میخانه به جستجوی تو میپردازم. وقتی گدای تو شدم، این در و Gate برایم باز شد.
هوش مصنوعی: شایعه شده که کمال امسال به حج رفته است. سفر او بسیار خوشیمن است و تو هم در این سفر با او همراهی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل من خواهی و اندوه دل من نبری
اینْت بیرحمی و بیمهری و بیدادگری
تو بر آنی که دل من ببری دل ندهی
من بدین پرده نیم، گر تو بدین پرده دری
غم تو چند خورم و انده تو چند برم
[...]
چون به هم کردی بسیار بنفشهٔ طبری
باز برگرد به بستان در چون کبک دری
تا کجا بیش بود نرگس خوشبوی طری
که به چشم تو چنان آید، چون درنگری
آلت کشتن داری صنما غمزه و کارد
زین دو ناکشته ز دستت نرهد جانوری
تو مرا جانی و چون با تو بوم جانوری
زنده گردم که ز دیدار تو یابم نظری
می بترسم که مرا روزی بکشی تو از آنک
[...]
گشت تابنده ز گردون معالی قَمَری
گشت تابنده ز دریای معانی گهری
سال تو فرخ و فرخنده شد از شادی آنک
ملکالعرش عطا داد ملک را پسری
ملک باغ است و در آن باغ ملک سنجر هست
[...]
شیفته کرد مرا هندوکی همچو پری
آنچنان کز دل عقل شدم جمله بری
خوشدلی شوخی چون شاخک نرگس در باغ
از در آنکه شب و روز درو در نگری
گرمی و تری در طبع هلاک شکرست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.