چون سراپا همه را هست به سوداش سری
صد کمروار سرین بسته به موی کمری
یا خیال رخ خود را پی دلها بفرست
یا چو آیینه به روی همه بگشای دری
عیش ما خوش که درین باغ تسلی شدهایم
چون گل و لاله به چاک دل و داغ جگری
من هم امید به شمشیر تو دارم، تا کی
همچو مرهم کشم آزار ز زخم دگری؟
کمرش برده دلم را ز میان رخ و زلف
موی زلف و مژه داغند ز موی کمری
نفسم سوخته چون لاله به دل، گریه کجاست
که ضرورست لب خشک مرا، چشم تری
منشین بی نفس گرم، که در مزرع عشق
کام صد خرمن امید برآرد شرری
رفت چون نرگسم ایام به کوری که مرا
مدت عمر نیرزید به مد نظری
لای خم را چو قدح جمع کنم در ته چشم
که خبر میدهد این صندلم از دردسری
کردهام خاک دو عالم به سر خویش و هنوز
ننشستهست غبارم به دل رهگذری
خار آن بادیه در دیده من باد تمام
که ز شوق کف پایی نخلد در جگری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل من خواهی و اندوه دل من نبری
اینْت بیرحمی و بیمهری و بیدادگری
تو بر آنی که دل من ببری دل ندهی
من بدین پرده نیم، گر تو بدین پرده دری
غم تو چند خورم و انده تو چند برم
[...]
چون به هم کردی بسیار بنفشهٔ طبری
باز برگرد به بستان در چون کبک دری
تا کجا بیش بود نرگس خوشبوی طری
که به چشم تو چنان آید، چون درنگری
آلت کشتن داری صنما غمزه و کارد
زین دو ناکشته ز دستت نرهد جانوری
تو مرا جانی و چون با تو بوم جانوری
زنده گردم که ز دیدار تو یابم نظری
می بترسم که مرا روزی بکشی تو از آنک
[...]
گشت تابنده ز گردون معالی قَمَری
گشت تابنده ز دریای معانی گهری
سال تو فرخ و فرخنده شد از شادی آنک
ملکالعرش عطا داد ملک را پسری
ملک باغ است و در آن باغ ملک سنجر هست
[...]
شیفته کرد مرا هندوکی همچو پری
آنچنان کز دل عقل شدم جمله بری
خوشدلی شوخی چون شاخک نرگس در باغ
از در آنکه شب و روز درو در نگری
گرمی و تری در طبع هلاک شکرست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.