جز خیال تو درین دیده نگنجد دگری
چشم دارم که ز الطاف تو یابم نظری
تا که زُنار سر زلف تو بستم به میان
بسته ام از سر اخلاص به خدمت کمری
حلقه ای بر در میخانه زدم بگشودند
به ازین هیچ کسی را نگشودند دری
غیر در خلوت من راه ندارد والله
ساکنم در حرم کعبه نیم رهگذری
به خرابات تو را راه برم گر آئی
این چنین ره ننماید به جهان راهبری
گنج شاهیست در این گوشهٔ ویرانهٔ دل
طلبش کن که توان یافت به هر سو گهری
نعمت الله به دست آور و می جو خبرم
که ز ذوق من سرمست بیابی خبری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و تمایل عمیق به معشوق است. شاعر بیان میکند که هیچ چیز جز خیال معشوق در چشمانش جایی ندارد و تنها نگاهی از الطاف او میخواهد. او درباره تعهدش به معشوق و اینکه خودش را به او بسته است، سخن میگوید. شاعر اشاره میکند که در میخانه (جایگاه عشق) فقط درِ معشوق برایش باز شده و هیچ چیز دیگری برایش معنا ندارد. او همچنین به مقامات روحانی و معنوی خود اشاره میکند و بیان میکند که در خلوت خودش احساس امنیت و آرامش میکند. در نهایت، شاعر از گنجی در دل و جستجوی نعمتهای عشق صحبت میکند و میگوید که از ذوق عشقش بسیار خوشحال و سرمست است.
هوش مصنوعی: به جز تصویر تو در این چشمان، کسی دیگر جا نمیگیرد. چشم دیگری ندارم که از رحمتهای تو نگاهی بگیرد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که تار موی تو را به دور کمرم بستهام، با تمام وجود و از روی اخلاص خود را در خدمت تو قرار دادهام.
هوش مصنوعی: به میخانه در زدم و در را برایم گشودند، اما برای هیچ کس دیگری در را باز نکردند.
هوش مصنوعی: هیچ کسی نمیتواند در دل من وارد شود، زیرا من در حقیقت مانند کسی هستم که در حرم کعبه اقامت دارد و نه یک رهگذر عابری.
هوش مصنوعی: اگر تو به میخانه بیایی، به تو راه مینمایم؛ اما اگر این گونه به دنیا بیایی، دیگر کسی نمیتواند راهی به تو نشان دهد.
هوش مصنوعی: در این گوشهٔ خراب و ویران دل، گنجی ارزشمند نهفته است. اگر آن را جستجو کنی، میتوانی در هر جا جواهری را پیدا کنی.
هوش مصنوعی: سعی کن تا نعمتهای خداوند را به دست آوری و به دنبال شراب محبت بگرد، زیرا از شوق و خوشحالیام، خبرهایی از حال و روزم خواهی شنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل من خواهی و اندوه دل من نبری
اینْت بیرحمی و بیمهری و بیدادگری
تو بر آنی که دل من ببری دل ندهی
من بدین پرده نیم، گر تو بدین پرده دری
غم تو چند خورم و انده تو چند برم
[...]
چون به هم کردی بسیار بنفشهٔ طبری
باز برگرد به بستان در چون کبک دری
تا کجا بیش بود نرگس خوشبوی طری
که به چشم تو چنان آید، چون درنگری
آلت کشتن داری صنما غمزه و کارد
زین دو ناکشته ز دستت نرهد جانوری
تو مرا جانی و چون با تو بوم جانوری
زنده گردم که ز دیدار تو یابم نظری
می بترسم که مرا روزی بکشی تو از آنک
[...]
گشت تابنده ز گردون معالی قَمَری
گشت تابنده ز دریای معانی گهری
سال تو فرخ و فرخنده شد از شادی آنک
ملکالعرش عطا داد ملک را پسری
ملک باغ است و در آن باغ ملک سنجر هست
[...]
شیفته کرد مرا هندوکی همچو پری
آنچنان کز دل عقل شدم جمله بری
خوشدلی شوخی چون شاخک نرگس در باغ
از در آنکه شب و روز درو در نگری
گرمی و تری در طبع هلاک شکرست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.