طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵ - در خطاب بفلک دون پرور و مدح امیرالمؤمنین حیدر گوید
چیست آن پیکر سیمین که نگردد یکبار
بمراد دل دانا و بکام هشیار
نکند واهمه ادراک شتابش زدرنگ
نکند باصره ادراک مسیرش ز قرار
نه بیک حال ثباتش چو خیال زیرک
[...]
خالد نقشبندی » قصاید » در مدح یکی از امیران
خواهم از نظم ده لیل و نهار
مدد مدحت شه گرچه نیاید به شمار
آنکه در رزم دلش خنده کند بر فولاد
وانکه در بزم کفش طعنه زند بر ابحار
آنکه در منقبتش ایزد بی چون گویاست
[...]
خالد نقشبندی » قطعات » قطعه شماره ۱۳
ای سراسیمه قهر تو سپهر دوار
گرنه طاقی، ز چه نه طاق فلک رای مدار؟
توامان وار کنی جمع به هم آتش و آب
شاهد حال بود فی الشجر الاخضر نار
هست با حکم تو آسان تر هر کار که هست
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۹
به تعب می کشدم چرخ چه شد غمزه یار
که به یک چشم زدن بگذردم کار از کار
بیش و کم عشق کشنده است چه دجله چه محیط
آب یک نی چو همی بگذرد از سر چه هزار
نو به نو تختگه خسرو دوری است دلم
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۳۵
کرده ای راست در این معرکه غایله زار
فتنه حادثه بار
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۳۵
مصطفی مات و علی محو و خدا تعزیه دار
روز محشر شب تار
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۸۰
آتشین گل کند از خون شقایق به کنار
باغ را دست بهار
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۸۰
بر سر نخل حرم غنچه پیکان چو بهار
بسکه گل کرده نثار
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۲
خیمه زد لیلی گلی باز به طرف گلزار
ابر چون دیدهٔ مجنون به چمن شد خونبار
تا ببندد درِ این فصل دکان عطاران
باز کن نافه از آن زلف دو تا در گلزار
بس که زد شانه صبا زلف بنفشه ز نسیم
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۹
دیده برهم ننهم جز به حضور اغیار
نکنم خواب مگر زیر خم تیغ نگار
کام شیرین نکنم جز بغم تلخی عشق
بزم رنگین نکنم جز بجمال دلدار
عیش مشتاق نباشد بجز از ساحت دوست
[...]
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » تضمینها » شمارهٔ ۱۲
مطربی زمزمه سر کرد سحر در گلزار
رفتم از این غزل شاه به یک بار از کار
«مجلس ما چو بهشت است در این فصل بهار
خیز ای ساقی مستان قدح باده بیار
باده هم چو گل احمر یا لالهٔ سرخ
[...]
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۷۷ - سعدی شیرازی نَوَّرَ اللّهُ روحه
آفرین باد بر آن کس که خداوند دل است
دل ندارد که ندارد به خداوند قرار
این همه نقش عجب بر در و دیوارِوجود
هرکه فکرت نکند نقش بود بر دیوار
کوه و صحرا و درختان همه در تسبیحاند
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۶ - در ستایش شاهزاده ی رضوان آرامگاه نواب فریدون میرزا طاب ثراه گوید
از سر دوش دو ضحاک درآویخت دو مار
کان دو مار از همه آفاق برآورد دمار
مار آن عمرگزا چون نفس دیو لعین
مار این روحفزا چون اثر باد بهار
مار آن چون بهکمر سایهیی از ابر سیاه
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۵ - در مدح آقامحمد حسن پیشخدمت خاصه ی خاقان خلد آشیان
یار نیکوتر از آنست که من دیدم پار
باش تا سال دگر خوبترک گردد یار
پار یک بوسه به صد عجز نمیداد به من
خود به خود میدهد امسال به من بوسه هزار
بسکه بوسیدهام امسال لب نازک او
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۶ - در تعریف بهار و شکایت از یار و ستایش امیر کامگار حسین خان نظامالدوله
یک دو مه پیشترک زانکه رسد فصل بهار
دلکی داشتم و دلبرکی بادهگسار
چون بهار آمد و گل رست ز من دل ببرید
بیوفایی ز گل آموخت مگر یا ز بهار
بی وفاییّ گل آن بس که کند زود سفر
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحهها » شمارهٔ ۴۳
سر و تن چیست که در پای تو گردد ایثار
دل و جان نیز درین راه سزاوار نثار
مردمان طعن زنندم که نگشتی بیدار
دوستان عیب کنندم که نبودی هشیار
بلند اقبال » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۱ - قطعه
سه رسدکرده پریشانی عالم را چرخ
دو به من داده یکی را به خم طره یار
تنگتر گشته مرا دل به بر از دیده مور
تلختر گشته مرا کام ز زهر دم مار
زرد رخ گشته ام ار رنج والم همچو ترنج
[...]
نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۷۱ - تضمین
واعظ افسانۀ بیهوده مخوان با من زار
که من شیفته را پند نیاید در کار
دل سودا زده چون برکنم از مهر نگار
نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار
جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۵ - در ولادت باسعادت در درج اصطفا حضرت خاتم انبیا علیه آلاف التحیه و الثنا
هاشمی خال من ای خواجه ترکان تتار
عید مولود نبی آمد و هنگام بهار
آن یکی را پر جبریل امین مروحه دار
و آن دگر باد مسیحی دمد اندر اشجار
جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۱ - در عزیمت خامس آل عبا (ع)
شاه لاهوت گذر خسرو ناسوت گذار
گشت چون بیکس و شد بر زبر اسب سوار
دخت و اخت وزن و فرزند و کنیزان نزار
ازحرم زد بدو چارش صف هشتاد و چهار