گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۱۳

 

عالم بیخبری بود بهشت آبادم

تا به هوش آمدم از عرش به فرش افتادم

عشق بر باد اگر داد باکی نیست

می کشد جانب خود باز چو کاغذ بادم

نیستم از کشش موجه رحمت نومید

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۱۴

 

بیخودی داشت ز فکر دو جهان آزادم

تا به هوش آمدم از عرش به فرش افتادم

پای من بر سر گنج است چو دیوار یتیم

دست خود بوسه زند هر که کند آبادم

سفر بیخودیم پا به رکاب است، کجاست

[...]

صائب تبریزی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۲

 

غم عشقت به حلاوت خورم و دلشادم

این عبادت به ارادت کنم و آزادم

دم به دم صورت خوبت به نظر می‌آرم

تا خیال خودی و خود برود از یادم

هر خیال تو مرا عید نو و نوروزی‌ست

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۳

 

دم به دم از تو غمی می‌رسد و من شادم

بند بر بند من افزاید و من آزادم

عید قربان من آن دم که فدای تو شوم

عید نوروز که آیی به مبارک بادم

یاد آن روز که دل بردی و جان می‌رقصید

[...]

فیض کاشانی
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۲۱۷

 

منکه هر جای روم در قفس صیادم

از قفس بهر چه صیاد کند آزادم

گرچه هر لحظه بخونم صنمی برخیزد

بر در دیر مغان مست و خراب افتادم

برده اند از قد و رخسار خود آن حوروشان

[...]

نورعلیشاه
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۶

 

چند دارد دل از اندوه جهان نا شادم

عشق کو عشق که از دل بستاند دادم

آخر این ابر در این دشت ببارد روزی

آورد سیلی و از جا ببرد بنیادم

هر طرف میگذرم راه برون رفتن نیست

[...]

نشاط اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۳

 

این چه دام است ندانم که در آن افتادم؟!

کآشیان و گل و گلشن همه رفت از یادم

به سوی من نظر زاهدی افتاده مگر

که چنین از نظر پیر مغان افتادم

چرخ خواهد کند اجزای وجودم همه خاک

[...]

سحاب اصفهانی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات » شمارهٔ ۱

 

به جز ارواح مکرم که ز دیوان ازل

به خداوندیشان خط غلامی دادم

خاک تن باد روان آب بقا آتش جان

بی تکلف به فدای ره ایشان بادم

آشکارا و نهان گاه به زرگاه به زور

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات » شمارهٔ ۳۲

 

چرخ ... چه ویران چه کند آبادم

من ز ویرانی و آبادی او آزادم

وه چه...شبان زان لب و دندان تا روز

به سها بر شد و پروین همه شب فریادم

آهم از آن دل... بدل شد به سرشک

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » منشآت » بخش سوم » شمارهٔ ۳۹

 

به جز ارواح مکرم که ز دیوان ازل

به خداوندیشان خط غلامی دادم

خاک تن، باد روان، آب بقا آتش جان

بی تکلف به فدای ره ایشان بادم

پس از آن چند نفرگاه به زرگاه به زور

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۳۹

 

تا بخاطر دری ای هیچ طرب دامادم

هر چه رفت ار چه عروس تو برفت از یادم

شرم حسن ار چه نهان خواست ولی چو افتادم

فاش می گویم و از گفته خود دلشادم

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۴۰

 

نه به آزادی ویران نه به بند آزادم

نز اسیری است ملامت نه به شاهی شادم

همت عشق نه این منزلت اکنون دادم

من از آن روز که در بند توام آزادم

یغمای جندقی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۶

 

تا شدم صید تو آسوده ز هر صیادم

وای بر من گر ازین قید کنی آزادم

نازها کردی و از عجز کشیدم نازت

عجزها کردم و از عجب ندادی دادم

چون مرا می‌کشی از کشتنم انکار مکن

[...]

فروغی بسطامی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۲۲ - حافظ شیرازی قُدِّسَ سِرُّه

 

طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق

که در این دامگهِ حادثه چون افتادم

من ملک بودم و فردوس برین جایم بود

آدم آورد درین دیر خراب آبادم

نیست بر لوح دلم جز الف قامتِ دوست

[...]

رضاقلی خان هدایت
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۶۹

 

نه من از تنگی دام است که در فریادم

می بنالم که بسر وقت رسد صیادم

سیر شد زینچمن سبز دل ناشادم

کاش میکرد بخود روی قفس صیادم

تیر کز شست بشد باز نگردد کمان

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷

 

می بنالم که بسر وقت رسد صیادم

نه من از تنگی دام است که در فریادم

سیر شد زینچمن سبز دل ناشادم

کاش میکرد بخود روی قفس صیادم

تیر کز شست بشد باز نیاید بکمان

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴

 

عهدها شد که نکردی به نگاهی شادم

سست‌عهدا مگر از چشم تو باز افتادم

ز خیال سر زلف تو مرا نیست گزیر

که جز این خط جنون یاد نداد استادم

تو به شیرین‌تر از آنی که به شیرین مانی

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۷۱ - تضمین

 

منم امروز که در صنعت عشق استادم

آه جانکاه مرا تیشه و من فرهادم

بعث نیست در این دیر کهن فریادم

فاش میگویم و ازگفتۀ خود دلشادم

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۷۱ - تضمین

 

بندۀ عشقم و از هر دو جهان آزادم

که در این دامگه حادثه چون افتادم

آدم آورد در این دیر خراب آبادم

بهوای سر کوی تو برفت از یادم

چکنم حرف دگر یاد نداد استادم

نیر تبریزی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۹

 

از نوا کم نکنم، تا نکند آزادم

گر قفس گلشن و گلشن قفس صیادم

آن نهان عشوه، که آوردی و بردی دل من

از تنم جان رود و آن نرود از یادم

رنج دل در طلب راحت جان دولت نیست

[...]

افسر کرمانی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode