گنجور

 
نیر تبریزی

نگار من چو بتاراج عقل و دین خیزد

غبار لشگرش از ترک تا بچین خیزد

ملفق است بهم نیش و انگبین چه عجب

خطی سیه گر از آنسکان انگبین خیزد

زهی خلف که دمادم ز آسمان و زمین

بمادر و پدر پاکت آفرین خیزد

نه چونتو کوکب درخشان ز آسمان تابد

نه چونتو سروسهی قامت از زمین خیزد

به گلشنِ تو ، خزان و بهار یکسان است،

چُو گل به بادِ خزان رفت ، یاسمین خیزد

زیکدو جرعه بگلزار چهره ده آبی

نظاره کن که چه گلهای آتشین خیزد

دو چشم مست دو لب مست و هرچه خواهی مست

نعوذ بالله اگر شحنه از کمین خیزد

 
 
 
جامی

تو را چو مشک تر از برگ یاسمین خیزد

چه فتنه کز پی تاراج عقل و دین خیزد

اگر در آب فتد عکس قد و عارض تو

به هر زمین که رسد سرو و یاسمین خیزد

ز باغ وصل چه سان برخورم که گر صد بار

[...]

قاآنی

بجز لب تو کزو گفت شکرین خیزد

که دیده لعل کزو جوی انگبین خیزد

عجب ز سادگی سرو بوستان دارم

که پیش قامت موزونت از زمین خیزد

قد تو سرو بود طرّهٔ تو مشک اگر

[...]

نیر تبریزی

زخاک اگر همه بعد از تو حور عین خیزد

سلاله چو تو مشکل زماء وطین خیزد

مه ار زچرخ بیارد بصد قران بالله

گر از زمین چو توئی ماه بیقرین خیزد

بر آن فرشته جان آفرین که نقش توبست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه