تا شدم صید تو آسوده ز هر صیادم
وای بر من گر ازین قید کنی آزادم
نازها کردی و از عجز کشیدم نازت
عجزها کردم و از عجب ندادی دادم
چون مرا میکشی از کشتنم انکار مکن
که من از بهر همین کار ز مادر زادم
تو قوی پنجه شکارافکن و من صید ضعیف
ترسم از ضعف به گوشت نرسد فریادم
آب چشمم مگر از خاک درت چاره شود
ورنه این سیل پیاپی بکند بنیادم
گاهی از جلوهٔ لیلیروشی مجنونم
گاهی از خندهٔ شیرین منشی فرهادم
جاودان نیست فروغی غم و شادی جهان
شکر زان گویم اگر شاد و اگر ناشادم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات از احساسات عمیق خود نسبت به معشوق صحبت میکند. او به عنوان یک صید، زندگیاش را به معشوق سپرده و از قید و بند آن لذت میبرد، اما در عین حال نگران است که مبادا از این قید رهایی یابد. نازهای معشوق او را تحت فشار قرار میدهد و او از ضعف و ناتوانی خود احساس ناامنی میکند. شاعر همچنین با اشاره به اشک و غم و شادی، به ناپایداری زندگی و احساسات انسانی اشاره میکند و این را بیان میکند که در هر حالت باید شکرگذار باشد. بهطور کلی، این ابیات به تنهایی و وابستگی عاشقانه و همچنین دقت شاعر به ناپایداری احساسات اشاره دارد.
هوش مصنوعی: زمانی که در دام تو افتادم، دیگر از هیچ شکارچی نگران نیستم. اما وای بر من اگر تو مرا از این قید و بند رها کنی.
هوش مصنوعی: تو با زیباییت مرا در تنگنا قرار دادی و من از ناتوانیام برای تو ناز و کرشمه کردم، اما تو، با وجود اینکه به من محبت نکردی، من هم از روی حیرت و شگفتی، دست از تلاش نکشیدم.
هوش مصنوعی: وقتی مرا میکشی، انکار نکن که من برای همین روند از مادر به دنیا آمدهام.
هوش مصنوعی: تو شکارچی قدرتمندی و من شکار ضعیفی هستم. از ضعف خود میترسم که صدای نالهام به گوشت نرسد.
هوش مصنوعی: اشکهای من تنها با تماس با خاک قدمهای تو میتوانند تسکین یابند، وگرنه این جاری شدن مداوم اشکهایم، بنیان وجودم را ویران خواهد کرد.
هوش مصنوعی: در برخی مواقع، زیبایی و جذبهای که در چهره و رفتار کسی میبینم، مرا دچار عشق و جنون میکند، و در مواقع دیگر، لبخند و شیرینی شخصیت کسی شبیه به من باعث میشود احساس قدرت و شکوه کنم.
هوش مصنوعی: نور و روشنی غم و شادی در این دنیا پایدار نیست، به همین خاطر میگویم که اگر خوشحالم یا ناراحت، باز هم شکرگزاری مطرح است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا دلم بستدی ای ماه و ندادی دادم
کشتهٔ عشق شدم راز نهان بگشادم
سرد بردی دلم از عاشقی و جستن عشق
لاجرم زود شدم عاشق و گرم افتادم
پدر و مادر من بنده نبودند تو را
[...]
من از آن روز که در بند توام آزادم
پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم
همه غمهای جهان هیچ اثر مینکند
در من از بس که به دیدار عزیزت شادم
خرم آن روز که جان میرود اندر طلبت
[...]
نرسیدهست به گوش تو مگر فریادم
ورنه هرگز ندهد دل که نیاری یادم
در همه شهر چو روی تو ندیدم رویی
که بر او فتنه شوی تا بستاند دادم
طاقت آمدنم نیست مگر خاک شوم
[...]
به فلک می رسد از فرقتِ تو فریادم
تا نگویی که من از بندِ غمت آزادم
بی تو بر رویِ همه خلقِ جهان بستم در
لیکن از دیده بسی خونِ جگر بگشادم
دل تو داری و هنوزم طمعِ وصلی هست
[...]
ای که رفتی و نرفتی نفسی از یادم
خاک پای تو چو گشتم چه دهی بر بادم؟
پس ازین پیش من از جور مکن یاد، که من
تا غلام تو شدم زین دگران آزادم
چند پرسی تو که: از عشق منت حاصل چیست؟
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.