گنجور

 
فروغی بسطامی

تا شدم صید تو آسوده ز هر صیادم

وای بر من گر ازین قید کنی آزادم

نازها کردی و از عجز کشیدم نازت

عجزها کردم و از عجب ندادی دادم

چون مرا می‌کشی از کشتنم انکار مکن

که من از بهر همین کار ز مادر زادم

تو قوی پنجه شکارافکن و من صید ضعیف

ترسم از ضعف به گوشت نرسد فریادم

آب چشمم مگر از خاک درت چاره شود

ورنه این سیل پیاپی بکند بنیادم

گاهی از جلوهٔ لیلی‌روشی مجنونم

گاهی از خندهٔ شیرین منشی فرهادم

جاودان نیست فروغی غم و شادی جهان

شکر زان گویم اگر شاد و اگر ناشادم