گنجور

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی فاطمة الزهراء سلام الله علیها » شمارهٔ ۳ - فی رثاء الصدیقة الطاهرة سلام الله علیها

 

دل افسرده‌ام از زندگی آمد بیزار

می‌رسد بس که به گوش دل من ناله زار

نالهٔ وا ابتا می‌رسد از سوخته‌ای

کز دل مادر گیتی به برد صبر و قرار

صد چه قمری کند از نالۀ او نوحه گری

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی الامام ابی محمد الحسن المجتبی علیه السلام » شمارهٔ ۲ - فی رثاء ابی محمد المجتبی علیه السلام

 

هرکه آشفته‌دل و سوخته‌جان همچو من است

نکند میل چمن ور همه عالم چمن است

هر غم از دل به تماشای گلستان نرود

عالم اندر نظر غم‌زده بیت‌الحزن است

نه هر آشفته بود شیفتۀ روی نگار

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی سید الشهداء علیه السلام » شمارهٔ ۶ - فی لیلة الحادی عشر

 

خاک عم بر سر گلزار جهان باد امشب

رفته گلزار نبوت همه بر باد امشب

خرگه چرخ ستم پیشه بسوزد که بسوخت

خرگه معدلت از آتش بیداد امشب

سقف مرفوع نگون باد که گردیده نگون

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی سید الشهداء علیه السلام » شمارهٔ ۱۴ - فی رثاء المظلوم سید الشهداء سلام الله علیه

 

ای به میدان وفا از دل و جان کرده نثار

سر و تن در ره یار

کرده هفتاد و دو تن یکتنه قربان نگار

همگی شیر شکار

سر به نی شمع دل انجمن ناله و آه

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی ابی الفضل العباس سلام الله علیه » شمارهٔ ۱ - فی مدح ابی الفضل العباس و رثائه سلام الله علیه

 

دل شوریده نه از شور شراب آمده است

دین و دل ساقی شیرین سخنم برده ز دست

ساغر ابروی پیوستۀ او محوم کرد

هر که را نیستی افزود بهستی پیوست

سرو بالای بلندش چه خرامان می رفت

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی ابی الفضل العباس سلام الله علیه » شمارهٔ ۳ - فی رثاء ابی الفضل العباس سلام الله علیه

 

تا که شد سرو سهی سای ابی الفضل قلم

کمر شه شده خم

تا صنوبر بر او سوخت ز سر تا بقدم

سوخت گلزار قدم

تا که آن شمع دل افروز ز سر تا پا سوخت

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی ابی الحسن علی الاکبر سلام الله علیه » شمارهٔ ۱۰ - فی رثاء ابی الحسن علی بن الحسین الاکبر سلام الله علیه

 

سیل غم حمله چنان کرد که آب از سر رفت

نوجوان اکبر رفت

خشک لب با دل تفتیده و چشم تر رفت

روح پیغمبر رفت

گلشن آل نبی ز آتش بیداد بسوخت

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی عبدالله الرضیع المعروف بعلی الاصغر سلام الله علیه » شمارهٔ ۳ - فی رثاء الرضیع عن لسان امه علیهما السلام

 

خبر مقدم علی اصغر ز سفر می آید

لوحش الله که به همراه پدر می آید

ناز پرورد من آمد سوی گهوارۀ ناز

می سزد گر بنهم بر قدمش روی نیاز

طوطی من! سخنی، از چه زبان بسته شدی

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی عبدالله الرضیع المعروف بعلی الاصغر سلام الله علیه » شمارهٔ ۴ - فی لسان ام الرضیع سلام الله علیهما

 

سبزۀ دامن من، تازه گل احمر من

تشنه لب اصغر من

رفت افروخته دل سوخته جان از بر من

کودک گلبر من

گل نورستۀ شاداب چرا پژمرده

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی الامام موسی بن جعفر الکاظم علیه السلام » شمارهٔ ۲ - فی رثاء الامام موسی الکاظم علیه السلام

 

عمری ار موسی کاظم ز جفا مسجون بود

در صدف گوهر بحر عظمت مکنون بود

مظهر غیب مصون بود و حجاب ازلی

اسم اعظم ز نخست از همه کس مخزون بود

ماه کنعان بُد و شد گاه تنزل در چاه

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی الامام ابی الحسن الرضا علیه السلام » شمارهٔ ۳ - فی رثاء الامام ابی الحسن علی بن موسی الرضا علیه السلام

 

خبر از طوس مگر آمده با پیک صبا

از غریب الغرباء

که چه گل کرده بتن پیرهن صبر قبا

از غمش آل عبا

طور سینای تجلی شده یکسان با خاک

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح الحجة عجل الله فرجه » شمارهٔ ۲ - فی مدح الامام بقیة الله فی العالمین عجل الله فرجه

 

همره باد صبا نافۀ مشک ختن است

یا نسیم چمن و بوی گل و یاسمن است

دیدۀ دل شده روشن مگر ای باد صبا

همرهت پیرهن یوسف گلپیرهن است

شده شام دل آشفتۀ غمگین خوشبوی

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح الحجة عجل الله فرجه » شمارهٔ ۳ - فی مدح الحجة عجل الله تعالی فرجه

 

دلبرا دست امید من و دامان شما

سر ما و قدم سرو خرامان شما

خاک راه تو و مژگان من ار بگذارد

ناوک غمزه و یا خنچر مژگان شما

شمع آه من و رخسارۀ چون لالۀ تو

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۴۴

 

جانفشانی بکن ار می طلبی جانان را

کس بجانان نرسد تا نفشاند جان را

روی بر خاک بنه تا که بر افلاک روی

سر بده تا نگری سروری دوران را

ماه کنعان نرود بر فلک حشمت مصر

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۴۵

 

دلبرا گر بنوازی بنگاهی ما را

خوشتر است ار بدهی منصب شاهی ما را

بمن بی سر و پا گوشۀ چشمی بنما

که محال است جز این گوشه پناهی ما را

بر دل تیره ام ای چشمۀ خورشید بتاب

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۵۲

 

از تو بیداد وز من ناله و فریاد خوش است

چهچه از بلبل و از گل همه بیداد خوش است

حسن لیلی بی سرگشتگی مجنون است

شور شیرین و فداکاری فرهاد خوش است

بندۀ شیفتۀ روی تو را آزادی است

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۵۵

 

هرچه آید بسر ما همه از دوری تو است

بانگ رسوائی من نیز ز مستوری تو است

این خماری که مرا بر سر سودا زده است

نشئه غمزۀ آن نرگس مخموری تو است

عاشق سیب ز نخ را نبود درمانی

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۵۶

 

در سری نیست که سودای سر کوی تو نیست

دل سودا زده را جز هوس روی تو نیست

سینۀ غمزده ای نیست که بی روی و ریا

هدف تیر کمانخانۀ ابروی تو نیست

جگری نیست که از سوز غمت نیست کباب

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۵۸

 

جز غمت سر سویدای مرا رازی نیست

لیک دم بسته زبان را سر غمازی نیست

دل گرفتم ز دو گیتی و چنان یکه شدم

که بجز ساز غم عشق تو دمسازی نیست

از غم لالۀ روی تو شدم داغ و چه باک

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۵۹

 

جز به بوی تو مشام دل و جان عاطر نیست

خاطری کز تو فراغت طلبد خاطر نیست

سالکی را که دل از کف نبرد جذبۀ شوق

گرچه عمری بسلوک است ولی سائر نیست

دیده ای را که بود جز به تو هر سو نظری

[...]

غروی اصفهانی
 
 
۱
۲
۳