گنجور

قطران تبریزی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۴ - در مدح شاه ابوالخلیل جعفر

 

دشمنانش را نگردد ماتم ایج از دور دور

دوستانش را بود گرد سرای از سور سور

وصف فضل او نباشد کردن از سیصد یکی

گر کند چرخ برین از وصف او مسطور طور

فور اگر در هند تیغ تیز او بیند بخواب

[...]

قطران تبریزی
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲ - وصف بهار و مدح منصور بن سعید

 

پرستاره ست از شکوفه باغ برخیز ای چو حور

باده چون شمس کن در جام های چون بلور

زان ستاره ره توان بردن سوی لهو و سرور

زانکه می تابد ستاره وار از نزدیک و دور

مسعود سعد سلمان
 

عبدالقادر گیلانی » غزلیات » شمارهٔ ۳۴ - نورایمان

 

دوست می گوید که ای عاشق اگر داری صبور

ازفراق ما منال وصبر کن تا نفخ صور

اندر آن مجلس که بیند خلق دیدار خدا

ازجگرهای کباب عاشقان باشد بخور

آن که از خواب خوشت بیدار می سازد منم

[...]

عبدالقادر گیلانی
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۱ - من غرر قصائده فی الحکمه و الموعظه و لله دره

 

الرحیل ای خفتگان کاینک صدای نفخ صور

رخت بر بندید ازین منزلگه دارالغرور

تا کی این از سر گرفتن سیر افلاک و نجوم

چند از ین بز هم گرفتن دور ایام و شهور

هین که موقوف توأند ارواح جمع انبیا

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۷۹

 

بهر شهوت جان خود را می‌دهی همچون ستور

وز برای جان خود که می‌دهی وانگه به زور

می‌ستانی از خسان تا وادهی ده چارده

در هوای شاهدی و لقمه‌ای ای بی‌حضور

آن سبدکش می‌کشد آن لقمه‌ها را تون به تون

[...]

مولانا
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸۸

 

گر هنر داری مرنج، ار کم نشینی بر ستور

زیر عیسی خر نگر، زیر خزان یکران تور

وز حروفی نام رخش و داردت هر جا، چه سود؟

در عرب وی را کمیت است اسم و در تاتار بور

نیک و بد در آدمی پنهان نمی ماند، چنانک

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۷۶ - قطعه

 

آن شنیدستی که ارباب تجارت گفته‌اند

مهر بر دختر منه ور خود بود چون ماه و هور

مایه شر و فساد اهل عالم دختر است

گر بود شیرین چه خواهد خاست از وی غیر شور‌‌؟!

خوابگاه دختر پاکیزه روی پارسا

[...]

سلمان ساوجی
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۵

 

کار بی همکار سخت و راه بی همراه دور

دست بی دینار عور و چشم بی دیدار کور

هر کسی در قدر حال خود براهی می روند

چشم وحدت در شهود و جان کثرت در غرور

چشم جانت گر شود روشن، ببینی در زمان

[...]

قاسم انوار
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۰

 

ابشروا اذ لاح من نجد مقامات السرور

منزل سلمی و اطلالش نمایان شد ز دور

باد آن ربع و دمن خوش می کند جان را مشام

بر عبیر و مشکش افتاده ست پنداری عبور

گوشه برقع ز طرف طلعت رخشان کشید

[...]

جامی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » مسدس - غزل حضرت مخدوم [جامی] است که بحکم عالی مسدس کرده شده است

 

خسروی کز شمع رایش میبرد خورشید نور

ماه نو بهر غلامانش سزد نعل ستور

بندگان او گه رزم آوری خاقان تور

چاوشان او همه شاهان گه عیش و سرور

امیرعلیشیر نوایی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۱

 

ای ز خورشید جمالت هر دوعالم غرق نور

وی ز سبحات جلالت هرکجا شرست و شور

هرکه عکس روی تو بیند ز مرآت جهان

در حقیقت از همه عالم بود او را حضور

وای بر جانی که باشد از فراقت غمزده

[...]

اسیری لاهیجی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۳۴

 

مرده دیدم پریشان گشته اجزای تنش

کرده منزل استخوان کله اش از مار و مور

طبع را از فکر اوصاف غم افزایش ملال

دیده را از دیدن حال پریشانش نفور

گفتم ای دوران چرا این نطفه پاکیزه را

[...]

فضولی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » ترکیبات » در ستایش شاه غیاث‌الدین و شهزادگان

 

چند طرحی گر بری زین باغ چندان نیست دور

هست در فردوس طرح این عمارتها ضرور

وحشی بافقی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۲ - مدح حسین‌خان شاملو

 

حبذا جشنی کزو سرسبز شد باغ سرور

دور بادا چشم بد از ساحت این خلد دور

جلوه هر سرو وز هر جلوه یک عالم فریب

هر طرف بزمی و در هر بزم یک فردوس حور

از صراحی می‌درخشد طرفه میمون کوکبی

[...]

فصیحی هروی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۱۷ - شلغم فروش

 

دلبر شلغم فروش خویش را دیدم ز دور

گفتمش از پا فتادم گفت ای شل غم مخور

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۸۴ - کمانگر

 

دوش از وصل کمانگر امردی کردم حضور

گوش او بگرفتم و در خانه آوردم به زور

سیدای نسفی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲۴

 

باشد ارباب رعونت را ز بی مغزی غرور

شد تهی گشتن رگ کردن به تسبیح بلور

عاشق از پهلوی بخت تیره رسواتر شود

آتش کم، بیش آید در نظر شبها ز دور

دامن فرزانگی آسان نمی آید به دست

[...]

جویای تبریزی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۲

 

در جهانی کاو متاع فخر او باشد غرور

اهل او ناچار گردد طالب فسق و فجور

در حقیقت آدمی انسان عین واجب است

این دو عالم را دو چشمی دان تو بر وجه ظهور

رسم و عادت از فقیران خواستن محض خطاست

[...]

سعیدا
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - در زلزلهٔ کاشان فرماید

 

ز اضطراب خاک ماند آن روز الی یوم النشور

زنده بهرام فلک در خاک، چون بهرام گور!

آذر بیگدلی
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۱۵۰

 

ای زماه عارضت خورشید کرده کسب نور

در چراغ بزم حسنت گشته تابان شمع طور

هر طرف آراسته بر قصد جانم لشگری

یا نموده شاه عشقت در سرای دل ظهور

بزم حسنت را که نتواند کسی نزدیک شد

[...]

نورعلیشاه
 
 
۱
۲
sunny dark_mode