مرده دیدم پریشان گشته اجزای تنش
کرده منزل استخوان کله اش از مار و مور
طبع را از فکر اوصاف غم افزایش ملال
دیده را از دیدن حال پریشانش نفور
گفتم ای دوران چرا این نطفه پاکیزه را
از سریر دولت آوردی بمحنت گاه گور
چیست جرم این که در عالم سزای خویش یافت
فطرت او را چه شد واقع که واقع شد فتور
گفت ای از حکمت احوال دوران بی خبر
غره بود این بی ادب اینست انجام غرور
قبل ازین خلقت وجودش را نبود این اعتبار
ره نمودم هستی او را بصحرای ظهور
من شدم مشاطه حسنش بزلف و خط و خال
من شدم استاد تعلیمش به ادراک و شعور
یافت چون تمکین استقلال قدر و منزلت
گشت چون سرمست جام عشرت عیش و سرور
دید خاک و انجم و افلاک را محکوم خود
کرد دعوای انانیت بتدریج و مرور
شد چنان سرمست کز مستی ندانست از کجاست
در طبیعت میل در دل معرفت در دیده نور
با وجود آن که می کردند دایم خدمتش
طعنه می زد بر مدار چرخ و دوران و دهور
در جمیع عمر خود هرگز ز من راضی نشد
گشت بر من نیز استرداد نعمتها ضرور
مستعار چند کز من داشت بگرفتم ازو
من ازو چیزی که از وی بود بگرفتم بزور
حال او اینست حالا تا چه بیند عاقبت
از جزای این عمل در موقف عرض امور
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به مشاهده مرگی پریشان و آشفته میپردازد که تن او در گور بینظم قرار گرفته است. او از خود میپرسد چرا این انسان پاک و بافضیلت به این سرنوشت دچار شده و چه گناهی مرتکب شده است. پاسخ به حکمت و غرور انسانها اشاره میکند که به سبب خود بزرگبینی و غفلت از واقعیتهای زندگی، به این مرحله میرسند. شاعر از دوران و زمان شاکی است که این انسان را از اوج محبوبیت به گور فرستاد و به بیاعتباری و فنا دچار کرده است. انسان به خود اعتماد کرده و به غرور افتاده بود و این باعث سقوط او شد. در نهایت، شاعر نتیجهگیری میکند که حالا باید منتظر عواقب اعمال انسان و پیامدهای آن باشد.
هوش مصنوعی: مردهای را دیدم که اجزای بدنش بههم ریخته و زیر زمین سکونت دارد، سرش پر از مار و مور است.
هوش مصنوعی: دل و فکر آدمی با اندیشههای مربوط به وصف غم، بیشتر متأثر میشود و به خاطر مشاهده وضعیت پریشان آن شخص، چشمها از دیدنش خسته و درمانده میشوند.
هوش مصنوعی: به دوران گفتم: چرا این نطفه پاک و سالم را از تخت فرمانروایی به محل سختی و زحمت مرگ آوردی؟
هوش مصنوعی: این چه گناهی است که در دنیا به نتیجهای که شایستهاش بود، دست یافته است؟ فطرت او چه تغییری کرد که این واقعیت به وجود آمد؟
هوش مصنوعی: بگو ای کسی که از حکمت و حال و هوای زمانه بیخبری، این نادان مغرور به خود میبالد، اما این است نتیجهی تکبر و خودخواهیاش.
هوش مصنوعی: قبل از اینکه این موجود خلق شود، هیچ ارزشی نداشت؛ من در مسیر جستجوی وجودش، او را به دشت ظهور آوردم.
هوش مصنوعی: من به آرایش و پیرایش زیبایی او مشغول شدم و به خاطر ویژگیهای ظاهریام، به آموزش و پرورش فهم و آگاهیاش پرداختم.
هوش مصنوعی: زمانی که توانست به استقلال و عزت خود برسد، مانند کسی که از نوشیدن جام شادی و خوشی مست شده باشد، احساس سرخوشی و خوشبختی کرد.
هوش مصنوعی: خاک و ستارهها و آسمانها تحت تسلط و فرمان او قرار گرفتند، به تدریج و با گذر زمان، دعوای خودخواهی و خودمحوری او را به چالش کشید.
هوش مصنوعی: چنان شاد و غرق در خوشحالی شدم که دیگر درک نمیکردم از کجا آمدهام. در دل، تمایل به شناخت و در دیده، نوری خاص وجود دارد.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه همیشه به او خدمت میکردند، او به طور مداوم به چرخ و زمان و روزگار طعنه میزد.
هوش مصنوعی: در تمام مدت زندگیام هیچگاه از من راضی نشد و این باعث شد که از من نعمتهایم را پس بگیرد.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به این موضوع اشاره میکند که از شخصی که حالتی مستعار و خاص از او دارد، توانسته بخشی از ویژگیها یا صفاتش را به دست آورد. به عبارت دیگر، او با تلاش و با زور، چیزی را که متعلق به آن شخص بوده به خود منتقل کرده است.
هوش مصنوعی: حال او به گونهای است که باید دید در نهایت چه عاقبت و نتیجهای از پیامدهای این کارش در موقعیت ارائه امور خواهد داشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دشمنانش را نگردد ماتم ایج از دور دور
دوستانش را بود گرد سرای از سور سور
وصف فضل او نباشد کردن از سیصد یکی
گر کند چرخ برین از وصف او مسطور طور
فور اگر در هند تیغ تیز او بیند بخواب
[...]
پرستاره ست از شکوفه باغ برخیز ای چو حور
باده چون شمس کن در جام های چون بلور
زان ستاره ره توان بردن سوی لهو و سرور
زانکه می تابد ستاره وار از نزدیک و دور
دوست می گوید که ای عاشق اگر داری صبور
ازفراق ما منال وصبر کن تا نفخ صور
اندر آن مجلس که بیند خلق دیدار خدا
ازجگرهای کباب عاشقان باشد بخور
آن که از خواب خوشت بیدار می سازد منم
[...]
الرحیل ای خفتگان کاینک صدای نفخ صور
رخت بر بندید ازین منزلگه دارالغرور
تا کی این از سر گرفتن سیر افلاک و نجوم
چند از ین بز هم گرفتن دور ایام و شهور
هین که موقوف توأند ارواح جمع انبیا
[...]
بهر شهوت جان خود را میدهی همچون ستور
وز برای جان خود که میدهی وانگه به زور
میستانی از خسان تا وادهی ده چارده
در هوای شاهدی و لقمهای ای بیحضور
آن سبدکش میکشد آن لقمهها را تون به تون
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.