ای زماه عارضت خورشید کرده کسب نور
در چراغ بزم حسنت گشته تابان شمع طور
هر طرف آراسته بر قصد جانم لشگری
یا نموده شاه عشقت در سرای دل ظهور
بزم حسنت را که نتواند کسی نزدیک شد
عالمی گردیده حیران از تماشایت ز دور
واعظ از سجاده میآموخت گر افتادگی
بر سرمنبر نمی کرد اینهمه عجب و غرور
گر سروری نیستم در سر ز مسروری چه غم
هر دم آید از غم عشقش بدل بانک و سرور
روز روشن میتوان دیدن دهان تنگ او
در شب تاریک آید در نظر گر چشم مور
تا شده نور علی مصباح در مشکوة دل
مشتعل گردیده در دل مشعل الله نور
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دشمنانش را نگردد ماتم ایج از دور دور
دوستانش را بود گرد سرای از سور سور
وصف فضل او نباشد کردن از سیصد یکی
گر کند چرخ برین از وصف او مسطور طور
فور اگر در هند تیغ تیز او بیند بخواب
[...]
پرستاره ست از شکوفه باغ برخیز ای چو حور
باده چون شمس کن در جام های چون بلور
زان ستاره ره توان بردن سوی لهو و سرور
زانکه می تابد ستاره وار از نزدیک و دور
دوست می گوید که ای عاشق اگر داری صبور
ازفراق ما منال وصبر کن تا نفخ صور
اندر آن مجلس که بیند خلق دیدار خدا
ازجگرهای کباب عاشقان باشد بخور
آن که از خواب خوشت بیدار می سازد منم
[...]
الرحیل ای خفتگان کاینک صدای نفخ صور
رخت بر بندید ازین منزلگه دارالغرور
تا کی این از سر گرفتن سیر افلاک و نجوم
چند از ین بز هم گرفتن دور ایام و شهور
هین که موقوف توأند ارواح جمع انبیا
[...]
بهر شهوت جان خود را میدهی همچون ستور
وز برای جان خود که میدهی وانگه به زور
میستانی از خسان تا وادهی ده چارده
در هوای شاهدی و لقمهای ای بیحضور
آن سبدکش میکشد آن لقمهها را تون به تون
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.