گنجور

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۳۳ - حکایت در تقریر همین سخن

 

چونک کردی دم او را آن طرف

گر رود پس پس رود تا مکتنف

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴۶ - لیس للماضین هم الموت انما لهم حسره الموت

 

ما ندیدیم این که آن نقش است و کف

کف ز دریا جنبد و یابد علف

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴۷ - بار دیگر رجوع کردن به قصهٔ صوفی و قاضی

 

چون معلم زد صبی را شد تلف

بر معلم نیست چیزی لا تخف

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴۹ - جواب دادن قاضی صوفی را

 

امرهم شوری بخوان اندر صحف

یار را باش و مگوش از ناز اف

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۷۴ - یافتن مرید مراد را و ملاقات او با شیخ نزدیک آن بیشه

 

تازیانه‌ش مار نر بود از شرف

مار را بگرفته چون خرزن به کف

مولانا
 

حکیم نزاری » سفرنامه » بخش ۴ - حکایت

 

چشمه های آب سرد از هر طرف

ناودان سبزه از جو چون صدف

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » سفرنامه » بخش ۵ - حکایت

 

قلعه اینق ازین دیگر طرف

تیر تقدیر فلک را شد هدف

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » سفرنامه » بخش ۵ - حکایت

 

گه به مانده سر به زانوی اسف

گاه شوریده از ملامت کف به کف

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » سفرنامه » بخش ۵ - حکایت

 

هر که او را مهربان نبود به کف

از سگان بد برو باشد شرف

حکیم نزاری
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵٢۵

 

در وصیت از بزرگان جهان

گفت دانائی بفرزند خلف

با کسی کن دوستی کو در دو حال

با تو باشد همچو گوهر در صدف

بر نگردد از تو چون گردی فقیر

[...]

ابن یمین
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷۶

 

عشق او دریا و ما در وی صدف

از صدف گوهر طلب کن ای خلف

گوهر هر کس که باشد خوبتر

باشد او را بر یکی دیگر شرف

کی تواند بود گیلان همچو مصر

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۵۲ - مثنوی اطعمه

 

آتش اندر شیب و در بالاش تف

منتظر بنشسته آن اهل شرف

صوفی محمد هروی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۹
sunny dark_mode