گنجور

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴

 

با سر زلف تودارم کارها

با دلم از بس کندازارها

من سر زلف تو گیرم تا شود

بر دلم آسان همه دشوارها

بوئی از زلف تو باد آورد و ریخت

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵

 

دل مرا خون گشت در بر ساقیا

کوشراب روح پرور ساقیا

کز دلم اندوه دوران طی کنی

هی پیاپی می بیاور ساقیا

دور من باید تسلسل بایدش

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰

 

برده ای خوابم ز چشم نیمخواب

برده ای تابم ز زلف پر ز تاب

زلف مشکین بر رخت باشد نقاب

یا نهان است آفتاب اندر سحاب

کی کندصورتگری نقاش چین

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱

 

می دهی درد سرم چند ای طبیب

دردما را چاره باید ازحبیب

دستم از دامان وصلش کوته است

ای خدا یا وصل یا مرگ رقیب

روز و شب نالم ز عشق روی او

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶

 

بسکه مشکین مو ز بس نیکورخ است

ترک من آشوب چین و خلخ است

نیست با گلشن سرو کارم که او

سرو قامت یاسمن بو گل رخ است

چون شه شطرنج هر جا روکند

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹

 

عشق حیران درجمال احمداست

عقل مجنون از جلال احمد است

جنگ هفتاد ودوملت سر به سر

بر سر میم کمال احمد است

اینکه می گویند روح از دم بود

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲

 

بارم اندر کوی یارم درگل است

درگل است ار بارم اندر منزل است

دادن جان باشد آسان درغمش

زندگانی بی وجودش مشکل است

شمع را می بینم امشب بر سر است

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵

 

تا به زلفت پیچ وخم افتاده است

در دلم اندوه وغم افتاده است

بینم اندر بینی و ابروی تو

معنی نون والقلم افتاده است

دل مرا درچنگ زلفت همچوچنگ

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶

 

چشم ما را نور از دیدار توست

جان ما را شور از گفتار توست

هر که منظور تو شد منصور شد

وآنکه منصور توشد بردار توست

شهرت حسن تو شد از عشق ما

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸

 

آیه والشمس وصف روی توست

سوره واللیل شرح موی توست

وصف طوبی را که زاهد می کند

شمه ای از قامت دلجوی توست

جنت از کوی تو باشد قصه ای

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۵

 

سالکی کوبی خبر از خویش نیست

در طریقت پیش ما درویش نیست

هیچ مستی نیست بی رنج خمار

هیچ نوشی در جهان بی نیش نیست

من که از می خوردنم شه آگه است

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۹

 

دست بر گیسو چودلبر می زند

هر که بینی پا به عنبر می زند

چنگ بر دل می زند زلفش چنانک

پنجه شاهین بر کبوتر می زند

ترک چشم مست خونریزش مدام

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۱

 

ای دو زلفت پر خم وچین چون کمند

درکمندت صد هزاران دل به بند

دل شد آرام از لب وچشمت بلی

رام گردد طفل از بادام وقند

از گزند چشم بد پروا مدار

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۵

 

پرده را بردار از رخسار بود

مات وحیرانم کن از دیدار خود

بنگر اندر آینه بر روی خویش

تا بگردی عاشق رخسار خود

بشکند تا نرخ عنبر قدر مشک

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۴

 

ریزم از بس خون زچشم اندرکنار

لاله زاری سازم اندر هر کنار

شدکنارم چشمه ساری زاشک چشم

تا زمن بگرفت آن دلبر کنار

از پی وصل نگاری سیمتن

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۵

 

پرده را از روی خود انداخت یار

وزنگاهی کار ما را ساخت یار

بود شب تاریک ومن گم کرده راه

دستگیرم شد مرا بشناخت یار

دل چو سیم و خودچو زر بیغش شدم

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۸

 

ای دلمناز دهانت تنگ تر

وی ز زلف قامت من چنگ تر

چشم مستت آمداندر دلبری

از دوصد هشیار با فرهنگ تر

پیش مرجان لبت یاقوت و لعل

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۵

 

برده ای رونق زمشک تر ز زلف

نرخ را بشکستی از عنبر زلف

داده ای یک شهر را مستی ز چشم

کرده ای یک خلق راکافر ززلف

آبرو بردی زسیسنبر زخط

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۶

 

دامن آن ماهم ار افتد به کف

آفتاب بختم آید در شرف

گر خدا زلف تو را ثعبان نمود

شد به من هم امر از او خدلاتخف

سروی از قد لیک سرو سیم ساق

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۱

 

ای رخت آئینه انوار حق

ای دلت گنجینه اسرار حق

نیست درعالم به غیر از مهر تو

هیچ نقدی رایج بازار حق

حق بنای خلق عالم چون نمود

[...]

بلند اقبال
 
 
۱
۲
sunny dark_mode