گنجور

 
بلند اقبال

چشم ما را نور از دیدار توست

جان ما را شور از گفتار توست

هر که منظور تو شد منصور شد

وآنکه منصور توشد بردار توست

شهرت حسن تو شد از عشق ما

عشق ما راگرمی از دیدار توست

مغز ما پیوسته سال وماه عمر

درزکام از زلف عنبر بار توست

یوسف مصری بدان حسن جمال

درحقیقت بنده سر کار توست

بسکه احسان کرده ازمرحمت

هر که را بینم به زیر بار توست

اینکه باشد سرو بستان پا به گل

گوئیا از حسرت رفتار توست

اینکه عالمتاب آمد آفتاب

پرتوی از جلوه رخسار توست

اینکه شیرین گشته است اشعار من

ز التفات لعل شکر بار توست

اینکه شد قند وشکر ارزان به فارس

ای بلند اقبال از اشعار توست