گنجور

 
بلند اقبال

سالکی کوبی خبر از خویش نیست

در طریقت پیش ما درویش نیست

هیچ مستی نیست بی رنج خمار

هیچ نوشی در جهان بی نیش نیست

من که از می خوردنم شه آگه است

پس ز شیخ وشحنه ام تشویش نیست

احولی کم کن صنم را باصمد

درمیان موئی تفاوت بیش نیست

نیست جز دلبر پرستی کار عشق

عاشقان راکفر ودین درکیش نیست

درد اگر آید ز دلبر درد نیست

ریش اگر باشد ز جانان ریش نیست

کی بلنداقبال گردد کس چومن

گر به چنگ گرگ غم چون میش نیست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode