ای دو زلفت پر خم وچین چون کمند
درکمندت صد هزاران دل به بند
دل شد آرام از لب وچشمت بلی
رام گردد طفل از بادام وقند
از گزند چشم بد پروا مدار
چون رخت آتش بود خالت سپند
چهره و زلف تو برکافور و مشک
این تمسخر می کند آن ریشخند
چون تنت هرگز به نرمی کس ندید
پرنیانی یا حریری یا پرند
نیست دزدی همچو زلفت معتبر
نیست مستی همچوچشمت هوشمند
کان به گنج عارضت شد پاسبان
واین کشد هر لحظه صیدی درکمند
نالم از هجر تو چون نی تا به کی
جوشم از عشق توچون می تا به چند
با بلنداقبال جور و کین مکن
کز خداوند است اقبالش بلند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کرد روبه یوزواری یک زَغَند
خویشتن را زان میان بیرون فگند
عاشقی خواهی که تا پایان بری
بس که بپسندید باید ناپسند
زشت باید دید و انگارید خوب
زهر باید خورد و انگارید قند
توسنی کردم ندانستم همی
[...]
چند گردی گردم ای خیمهٔ بلند؟
چند تازی روز و شب همچون نوند؟
از پس خویشم کشیدی بر امید
سالیان پنجاه و یا پنجاه و اند
مکر و ترفندت کنون از حد گذشت
[...]
زشت باید دید و انگارید خوب
زهر باید خورد و انگارید قند
توسنی کردم ندانستم همی
کز کشیدن سختتر گردد کمند
هاتفی برداشت آوازی بلند
کای بهشتت کرده از صد گونه بند
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.