گنجور

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۳

 

گنج های بینهایت یافتم در کنج دل

کنج جانرا بین که چون شد کان گنج بیکران

جان من از عالم نام و نشان آمد برون

بی نشان شد تا درآمد در جهان بی کران

تا کی آمد در حزاب آباد دل کنجی بدید

[...]

شمس مغربی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۸۶

 

ای دل از وحشت سرای دار گیتی کن کران

بال همت باز کن بر پر بر اوج لامکان

چون قبای جان تو دارد طرازی از بقا

دامن همت ز گرد عالم فانی فشان

در نورد این فرش خاکی را که هنگام عروج

[...]

حسین خوارزمی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » قصاید » شمارهٔ ۲۰

 

این همایون خانه کامد خانه چشم جهان

روشنایی باد ازو چشم جهان را جاودان

خانه چشمش چرا گویم چو روشن دیده ام

در سیاهی نور آن پنهان و نور این عیان

سبز پوشان صف زده از دور گرد او مگر

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۱

 

جان شیرین است گفتم آن دولب گفت آن دهان

در میان جان شیرین سر ما باید نهان

کی لطیفان را بود تاب درشتی این همه

از دهان بیرون میاور سوی لب هر دم زبان

تو مرا جانی و تا گرد میان بستی کمر

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » قصاید » شمارهٔ ۱۰

 

قبه بر کیوان رساند این کاخ گردون آستان

گو کلاه انداز ازین شادی زمین برآسمان

دورها می گشت در دل آرزویی چرخ را

تا نهاد این آرزو در دامن آخر زمان

بیت معمور از سپهر ای کاش می آمد فرو

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » اشعار پراکنده » شمارهٔ ۱۰

 

آمد آن سرو روان بیرون به پا گیسوکشان

شد مرا مربوط با هر موی او رگ‌های جان

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - منظوم شد این وقت توجه به مدینه

 

بر کنار دجله ام افتاده دور از خان و مان

وز دو دیده دجله خون در کنار من روان

پا برون کی کردمی بر خاک بغداد از رکاب

گر نپیچیدی هوای یثربم آن سو عنان

حبذا یثرب که تا یکدم کنم آنجا وطن

[...]

جامی
 

کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۸

 

گرچه چون پروانه از شمع وصالت سوختم

شمع هم میسوزد از آه دل آتش فشان

ما ز لعل یار دندان طمع برکنده ایم

چون بکام دل نمی یابیم بوسی از گران

باسگان کوی او میباش شبها تا بروز

[...]

کوهی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۵

 

بس غریب و طرفه افتادست حال عاشقان

جسم ایشان در زمین و جانشان برآسمان

در مکان ابدان ایشان پای بند آمد ولی

دایما ارواحشان طیران کند در لامکان

ظاهر ایشان بود مشغول خلق از مرحمت

[...]

اسیری لاهیجی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۷

 

از جمله ذرات جهان مهر جمالت شد عیان

ای شاهد رویت نهان در پرده کون و مکان

از پرده گر نایی برون، بنمای روی لاله گون

کی کم شود سوز درون، ای سروقد دلستان

زآئینه روی نکو، عکس رخت بنمود رو

[...]

اسیری لاهیجی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۶

 

ای ز درک کنه تو عاجز عقول عاقلان

اعقل عالم بوصف گفته لااحصی ازآن

عارفان را نیست بهره غیر حیرت زانکه هست

درکمال کبریای تو یقین ما گمان

کی برد عقل فضولی ره بکنه معرفت؟

[...]

اسیری لاهیجی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۰

 

رب زدنی حیرة فیکم چه می خواهی بدان

یعنی هر دم جلوه دیگر نما بر عاشقان

گر نمائی با من بیدل دمی روی چو ماه

در سر اندازی بیندازم کله بر آسمان

در غم هجران تو زار و نزارم لیک اگر

[...]

اسیری لاهیجی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۴۵

 

ای بقد و عارض و خط و لب آشوب جهان

سرو قد و لاله رخ ریحان خط و غنچه دهان

پر ز نقش خط و خال و نقد شوق ذوق تست

لوح دیده صفحه دل درج تن گنج دهان

با جمال و حسن و زیب و زینتت ناید برون

[...]

فضولی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۰ - در مدح والی گیلان جمشید زمان گفته

 

باز شد چشم جهان ای بخت خواب آلودهان

صبح دولت می‌دمد برخیز زین خواب گران

بالش زیر سرت کان مانده از اصحاب کهف

مالشی ده چشم غفلت را و سر بردار از آن

اسب چوبین پای امیدت که نقش عرصه بود

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۳ - در مدح سلطان‌الاعظم الاعدل ابوالمظفر شاه عباس الموسوی الصفوی گفته

 

شد عراق آباد روزی کز خراسان شد روان

دوش بر دوش ظفر رایات شاه نوجوان

پاسبان ملت و دین قهرمان ماء و طین

آسمان عز و تمکین پادشاه انس و جان

صورت لطف خدا کهف‌الوری نورالهدی

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۵ - فی مدح دستورالاعظم ابوالمید میرزا جابری طاب ثراه

 

باد مسعود و همایون خلعت شاه جهان

بر وزیر جم سریر کامکار کامران

آصف اعظم مهین دستور خاقان عجم

مرکز عالم گزین معیار پرگار جهان

میرزا سلمان سلیمان زمان فخر زمین

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۹ - در مدح شاه اسمعیل بن شاه طهماسب صفوی

 

مژده‌ای اهل زمین که اقبال بر هفت آسمان

کوس دولت زد به نام خسرو صاحبقران

زد سپهر پیر در دارالعیار سلطنت

سکهٔ شاهی به نام پادشاه نوجوان

خواند بر بالای نه منبر خطیب روزگار

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸۴ - وله ایضا

 

ای همایون فارس میدان دولت کاورند

کهکشان بهر ستوران تو کاه از کهکشان

گرچه ناچارست بهر هر ستوری کاه و جو

تا به دستور ستور من نیفتد از توان

مرکب من نام جو نشنید هرگز زان سبب

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸۷ - وله ایضا

 

یارب امشب از علامتها چه می‌بیند به خواب

آن که فردا خواهمش کردن علامت در جهان

با کدامین قسمت رسوائی شود یارب قرین

آن که از طبع جهان آشوب من دارد قزان

یافت حرفی زور برائی بالماس خیال

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸۹

 

نخل باغ دل امیر گل‌رخ نسرین عذار

کز خط او داشت خجلت سنبل اندر بوستان

از سموم مرگ چون گل‌برگ پژمرده شده

خط نو بود اندکی پیرامن رویش عنان

از اجل مهلت اگر می‌یافت تا سال دگر

[...]

محتشم کاشانی
 
 
۱
۴
۵
۶
۷
۸
۱۲
sunny dark_mode