از جمله ذرات جهان مهر جمالت شد عیان
ای شاهد رویت نهان در پرده کون و مکان
از پرده گر نایی برون، بنمای روی لاله گون
کی کم شود سوز درون، ای سروقد دلستان
زآئینه روی نکو، عکس رخت بنمود رو
بینم جمال روی تو تابان ز روی نیکوان
هان ای طبیب عاشقان دلخسته ایم و ناتوان
بهر دوا ای جان جان می آی پیش خستگان
چون یار بنماید جمال، جان مرا نبود مجال
تا که کند او عرض حال در پیش آن جان جهان
بهر خدا ای تندخو با چشم جادویت بگو
کای ترک مست فتنه جو کم کن جفا با عاشقان
در پیچ زلف پرشکن جان اسیری کن وطن
تا وارهانی بی سخن خود را زقید این و آن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و محبت معشوق (که به وضوح به خداوند یا یک محبوب میباشد) اشاره میکند. شاعر از معشوق میخواهد تا زیبایی خود را نمایان کند تا دل عاشقانی که در عشقش رنج میبرند آرام شوند. او به معشوق میگوید که با جادو چشمانش از عاشقان کمتر آزار ببیند و زلفهایش را به ناکامیها و زخمهایی که بر دل عاشقان ایجاد میکند نرم کند. در نهایت، شاعر به معشوق دعا میکند تا به کمک عاشقان دردمند بیاید و آنها را از قید و بندهای دنیوی رها سازد.
هوش مصنوعی: از میان همه ذرات جهان، زیبایی تو به وضوح نمایان شده است. ای معشوقی که چهرهات در پرده وجود و هستی پنهان است.
هوش مصنوعی: اگر از پرده بیرون بیایی و چهرهی زیبا و شاداب خود را نشان دهی، آیا از شدت عشق و دلتنگی من کاسته خواهد شد، ای معشوق با قامت خوشتناسب؟
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی چهرهات، در آینه تصویری از تو را میبینم که درخشان است، زیرا زیباییات مانند دیگران درخشان و با شکوه است.
هوش مصنوعی: ای طبیب عاشقان، ما دلشکسته و ناتوان هستیم و به درمان نیاز داریم. برای درمان ما، ای جان جان، به سوی خستگان بیا.
هوش مصنوعی: وقتی محبوب خود را با زیباییاش نشان میدهد، جان من فرصتی برای نفس کشیدن ندارد تا بتواند در برابر آن جان عالم، حال دل را بازگو کند.
هوش مصنوعی: ای تندخو، برای خدا بگو با چشمان سحرت که ای ترک زیبا و مست، در فتنهگریهایت کمی از ظلم به عاشقان بکاه.
هوش مصنوعی: در دل زلفهای پیچیده و زیبا، ای جان اسیر، به وطن پناه ببر تا بتوانی بدون گفتن هیچ کلمهای خود را از بند این و آن آزاد کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خواسته تاراج گشته، سر نهاده بر زیان
لشکرت همواره یافه، چون رمهٔ رفته شبان
چیست آن آبی چو آتش و آهنی چون پرنیان
بیروان تن پیکری پاکیزه چون بیتنْ روان
گر بجنبانیش آب است، ار بلرزانی درخش
ور بیندازیش تیر است، ار بدو یازی کمان
از خرد آگاه نه در مغز باشد چون خرد
[...]
بس که جستم تا بیابم من از آن دلبر نشان
تا گمان اندر یقین گم شد یقین اندر گمان
تا که میجستم ندیدم تا بدیدم گم شدم
گم شده گم کرده را هرگز کجا یابد نشان
در خیال من نیامد در یقینم هم نبود
[...]
سرو دیدستم که باشد رسته اندر بوستان
بوستان هرگز ندیدیم رسته بر سرو روان
بوستانی ساختی تو برسر سرو سهی
پر گل و پر لاله و پر نرگس و پر ارغوان
ای بهار خوبرویان چند حیلت کرده ای
[...]
خسروا جائی بهمت ساختی، جائی بلند
پر ز خوان خواهی کنونش کرد و خواهی پر سخوان
تیر تو مفتاح شد در کار فتح قلعه ها
تیر تو مومول شد در دیده های دیده بان
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.