گنجور

 
اسیری لاهیجی

از جمله ذرات جهان مهر جمالت شد عیان

ای شاهد رویت نهان در پرده کون و مکان

از پرده گر نایی برون، بنمای روی لاله گون

کی کم شود سوز درون، ای سروقد دلستان

زآئینه روی نکو، عکس رخت بنمود رو

بینم جمال روی تو تابان ز روی نیکوان

هان ای طبیب عاشقان دلخسته ایم و ناتوان

بهر دوا ای جان جان می آی پیش خستگان

چون یار بنماید جمال، جان مرا نبود مجال

تا که کند او عرض حال در پیش آن جان جهان

بهر خدا ای تندخو با چشم جادویت بگو

کای ترک مست فتنه جو کم کن جفا با عاشقان

در پیچ زلف پرشکن جان اسیری کن وطن

تا وارهانی بی سخن خود را زقید این و آن

 
 
 
رودکی

خواسته تاراج گشته، سر نهاده بر زیان

لشکرت همواره یافه، چون رمهٔ رفته شبان

عنصری

چیست آن آبی چو آتش و آهنی چون پرنیان

بیروان تن پیکری پاکیزه چون بی‌تنْ روان

گر بجنبانیش آب است، ار بلرزانی درخش

ور بیندازیش تیر است، ار بدو یازی کمان

از خرد آگاه نه در مغز باشد چون خرد

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
ابوسعید ابوالخیر

بس که جستم تا بیابم من از آن دلبر نشان

تا گمان اندر یقین گم شد یقین اندر گمان

تا که می‌جستم ندیدم تا بدیدم گم شدم

گم شده گم کرده را هرگز کجا یابد نشان

در خیال من نیامد در یقینم هم نبود

[...]

فرخی سیستانی

سرو دیدستم که باشد رسته اندر بوستان

بوستان هرگز ندیدیم رسته بر سرو روان

بوستانی ساختی تو برسر سرو سهی

پر گل و پر لاله و پر نرگس و پر ارغوان

ای بهار خوبرویان چند حیلت کرده ای

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
عسجدی

خسروا جائی بهمت ساختی، جائی بلند

پر ز خوان خواهی کنونش کرد و خواهی پر سخوان

تیر تو مفتاح شد در کار فتح قلعه ها

تیر تو مومول شد در دیده های دیده بان

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه