گنجور

 
محتشم کاشانی

ای همایون فارس میدان دولت کاورند

کهکشان بهر ستوران تو کاه از کهکشان

گرچه ناچارست بهر هر ستوری کاه و جو

تا به دستور ستور من نیفتد از توان

مرکب من نام جو نشنید هرگز زان سبب

می‌کنم کاه فقط خواهش ز دستور زمان

که به این حیوان رساندن گرچه شغل لازمست

بام اندای منازل هست لازم‌تر از آن

آصفا وقت است تنگ و کاه و در دهها فراخ

خامه در دست تو فرمانبر به تحریک بنان

یک نفس شو ملتفت وز رشحه ریزیهای کلک

زحمت یک ساله کن رفع از من بی‌خانمان