گنجور

 
اسیری لاهیجی

بس غریب و طرفه افتادست حال عاشقان

جسم ایشان در زمین و جانشان برآسمان

در مکان ابدان ایشان پای بند آمد ولی

دایما ارواحشان طیران کند در لامکان

ظاهر ایشان بود مشغول خلق از مرحمت

لیک در باطن ز حق نبوند غافل یکزمان

در شعاع مهر ذاتش فانی مطلق شدند

پس بحق باقی شده دیدند حیات جاودان

ازمقام بی نشانی صد نشان آورده اند

در فنای عشق تا گشتند بی نام و نشان

چونکه ایشان بوده اند ایجاد عالم را سبب

برطفیل ذاتشان آمد همه کون و مکان

هست با هریک ز حق فیض و عطا بی منتها

ای اسیری حال ایشان نیست درحد و بیان

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode