میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۵
او درین نظاره کز تن جان محزون میرود
من به این خوشدل که جان دشوار بیرون میرود
هر که میآید پی نظاره جان کندنم
میکند نفرت که با حال دگرگون میرود
آن شکار تیر کاری خوردهام کز قتل من
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۷
بار غم سنگیندلان بر جان غمفرسا نهند
هر که را از پا دراندازند، بر سر پا نهند
در مقام چارهسازی چون شوند این سرکشان
بر سر زخم تمنا، داغ استغنا نهند
منزلم از بس که چون ماتمسرا پر شیون است
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۸
جان به حسرت دادم و آزار دل بر جا بماند
در جگر زان غمزه پیکانهای استغنا بماند
وه که افسون جنون دست از گریبانم نداشت
طوق رسوایی به گردن، بند غم بر پا بماند
ای دل دیوانه، تن در ده به رسوایی که باز
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۰
حیف خوبان کاینچنین میخواره و هر جا روند
پیش خود بر پا و خود را و نصیحت نشنوند
توسن کین گرم میرانند و جانها در عنان
همچو صید زخمدار افتان و خیزان میدوند
من سگ آن وحشیان خانهپرور کز حیا
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۵
حاصل ما از نوید وصل، پیغام است و بس
کار او از پختهکاری وعده خام است و بس
داد دشنام دعاگویان، نمیداند که ما
مدعایی کز دعا داریم، دشنام است و بس
خوشدلم کز زهر ناکامی نباشد بهرهمند
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۹
دوش مستی را همآغوش جنون میساختم
بهر خود اسباب رسوایی فزون میساختم
ز آتش می صحبت ما با رقیبان گرم بود
هر زمان افسردهای را گرمخون میساختم
بس که میدیدم ز مستی گوش بر حرف خودش
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۱
چون نظر در خواب بر خورشید رخسارش کنم
هر دم از تاب نگاه گرم، بیدارش کنم
او به رغم من نمیآید برون، وز اضطراب
هر زمان از انتظار خود خبردارش کنم
آفتاب شوق را چون از وصال آید زوال
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۶
چون هجوم آرد محبت، شاد نتوان زیستن
در کمند آرزو آزاد نتوان زیستن
عهد یاری با رقیبان بستی و زین اضطراب
گرچه عهد توست بیبنیاد، نتوان زیستن
نیم بسمل سازدم چون ذوق شکرّخند او
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۳
مینمایم خویش را وارسته از سودای او
تا فریب عشق من، کم سازد استغنای او
همچو صیدی کان به خاک افتاده صیدافکنیست
عقل را دارد زبون عشق، استیلای او
خجلت یار و غم رسوایی از یادم نبرد
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۵
زود از بزم تو برخیزم چو یار من شوی
ترسم آید غیر و ناگه شرمسار من شوی
گرچه میدانم نمیآیی برون، از اضطراب
میکنم کاری که آگه ز انتظار من شوی
تا نبینی سوی من، خود را نمایی شرمسار
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۷
ای خوش آن کز انتظارم گر خبر میداشتی
هر زمان سویم به تقریبی گذر میداشتی
چون مرا در بزم میدیدی، پی نارفتنم
هر زمان مشغولم از حرف دگر میداشتی
دوش مستغنی ازان بودی، که از بیتابیام
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۹
بس که از ما بهر غیر ای بیوفا رنجیدهای
پیش ما شرمندهای، از غیر تا رنجیدهای؟
مست من! امشب نداری گوش بر درد دلم
از شکایتهای دوشم ظاهرا رنجیدهای
بس که داری تلخکام از جام استغنا مرا
[...]
میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۲
از فریب وعدهای بازم شکیبا کردهای
باز افسون را زبان بند تمنا کردهای
گرچه ظاهر کردهای هر وعدهای را صد خلاف
هر خلاف وعده را صد عذر پیدا کردهای
بهر جان بردن اجل هم دست و پایی میزند
[...]
میلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴ - در مدح نورنگ
ای شراب خوشدلی از جام دوران یافته
کام دل بیمنّت گیتی ز یزدان یافته
زان ترا نورنگ نام از عالم بالا رسید
کز تو باغ دهر از نو، رنگ احسان یافته
آن تویی کز نوبهار خلق و ابر جود تو
[...]
میلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶ - در مدح نورنگخان
در گلو بینم گر از تیغ شهادت شربتی
یک دم از عمر به تلخی رفته یابم لذّتی
همچو مرغ نیم بسمل در میان خاک و خون
نیم جانی دارم و از وی ندارم راحتی
چون به این آسودگی در عمر خود کم بودهاند
[...]
میلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۸ - ممدوح شناخته نیست
ای ز یزدان تا ابد ملک سلیمان یافته
هر چه کرده آرزو از لطف یزدان یافته
وی ز رشک رونق ملکت، سلیمان از خدا
از تضرّع کردن مست پشیمان یافته
ملّت از رایت خطاب خطبه عالی ساخته
[...]
میلی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳
میلی ار وارستهای، هرگه دچارت میشود
زیر لب، گرد سرش صد بار گردیدن چرا؟
میلی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵
در فراقت زان نمیمیرم که ناید در دلت
کاین ستم نادیده، روزی چند با هجرم نساخت
میلی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۹
هرگه آیم سوی تو، تا سوز دل تسکین دهم
بینمت با غیر و صد سوزم به دل افزون شود
میلی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۴
بخت اگر در خواب یک دم همدم یارم کند
دل تپد از شوق چندانی که بیدارم کند