نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۷
بخت ابد یار آن که با تو قرین است
با تو نشستن به از بهشت برین است
جور و جفا کردن از تو دور نباشد
عادت خوبان روزگار چنین است
دل هوس زهد کرد و گوشه ولیکن
[...]
شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۳۸
آنچه کفر است بر خلق، بر ما دین است
تلخ و ترش همه عالم برما شیرین است
چشم حق بین بجز از حق نتواند دیدن
باطل اندر نظر مردمِ باطل بین است
گل توحید نروید ز زمینی که دروا
[...]
ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴
مرا درد تو دایم هم نشین است
غمت پیوسته با جانم قرین است
هوس دارم که در پای تو میرم
تمنای من از دولت همین است
نظر بر پسته تنگ تو دارم
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۸
آن کیست سواره که بلای دل و دین است
صد خانه برانداخته در خانه زین است
ماهی ست درخشنده چو بر پشت سمند است
سروی ست خرامنده چو بر روی زمین است
آشوب جهان است اگر اسپ سوار است
[...]
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » قصاید » شمارهٔ ۱۹
این خانه چه خانه ست پریخانه چین است
پر حور یکی غرفه ز فردوس برین است
درآب و گل این لطف تصور نتوان کرد
از طارم چرخ آمده برجی به زمین است
قصر ارم آن کش به جهان مثل نیابند
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۴۸ - قصه عاشق شدن کنیزک خلیفه بغداد بر غلام وی و از استیلای عشق وی خود را در دجله انداختن
جامی آیین عاشقی این است
مهر اینست و مابقی کین است
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۷۳ - قال رسول الله صلی الله علیه و سلم مثل المؤمن مثل النحلة لا تأکل الا طبیبا و لا تضع الا طبیبا
از نبی آنچه حجت این است
الخبیثات للخبیثین است
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۲۱ - در بیان غضب که آتش طبع افروختن است و خرمن دین و دنیا سوختن
آن نه چشم است غیرت دین است
وز در آفرین و تحسین است
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۴۷ - حکایت عیاری که در زیر چوب شحنه چندان دندان فشرد که درم سیم در زیر دندان وی پاره پاره شد و دینار صبر وی درست بیرون آمد
صبر اگر چند که زهر آیین است
عاقبت همچو شکر شیرین است
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۱۰ - در تمدح سلطانی که به موجب مدح السلطان یستنزل الامان مدحت او طیب زندگانی را ضمان است و مادح او از فوت امانی در امان
درین عین آن که چون انسان عین است
جهان مردمی سلطان حسین است
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۴۵ - فرستادن زلیخا دایه را به نزدیک یوسف علیه السلام و مطالبه مقصود کردن و ابا نمودن وی از آن
فرشته گرچه بر چرخ برین است
به پیش روی تو سر بر زمین است
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۶۰ - رفتن زلیخا در روز به بام قصر خویش و از آنجا نظاره بام زندان کردن و بر مفارقت یوسف ناله و زاری برداشتن
به هر جا ماه من منزل نشین است
نه خانه روضه خلد برین است
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۶۳ - بیرون آمدن یوسف علیه السلام از زندان و گرامی داشتن پادشاه مر وی را و وفات کردن عزیز مصر و مبتلا شدن زلیخا به تنهایی و جدایی
فلک کو دیر مهر و زود کین است
درین حرمانسرا کار وی این است
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۱۸ - دلالت کردن بزرگان بنی عامر پدر مجنون را به آنکه یکی از معشوقان قبیله عرب را به نکاح مجنون درآرد تا آتش سودای او فرو نشیند
لیلی نقش و دلم نگین است
لیلی تخم و دلم زمین است
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۳۹ - زیادت شدن اندوه مجنون از شوهر کردن لیلی و از انسیان بگسستن و با وحشیان پیوستن
پرسید که این چه سرزمین است
کش خاک به نرخ مشک چین است
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۵۷ - در نصیحت فرزند ارجمند رزقه الله تعالی سعادالدارین و اوصله من مضیق خیر العلم الی فسح مشاهد العین
در نیفه نافه مشک چین است
در ناف مدینه مشک دین است
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » مثنویات » شمارهٔ ۳ - در صفت عمارت شه است این
کسی کان شخص را انسان عین است
جهان مردمی سلطان حسین است
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۱۵ - رسیدن خسرو به چشمه ماه و دیدن شیرین را در چشمه
به خود گفت این کدامین مه چنین است
عجب گر آنکه می جستم نه این است
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۲۱ - رسیدن خبر فوت هرمز به خسرو و رفتن به مداین
چو هستت عمر و دولت همنشین است
غنیمت دان که مرگ اندر کمین است
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۲۵ - نصیحت کردن مهین بانو شیرین را و سوگند دادن به خویشتنداری
کسی کو را سعادت همنشین است
کلید دولتش در آستین است