بخش ۱۸ - دلالت کردن بزرگان بنی عامر پدر مجنون را به آنکه یکی از معشوقان قبیله عرب را به نکاح مجنون درآرد تا آتش سودای او فرو نشیند
چون قیس دریده جیب و دامان
از پند پدر نشد به سامان
اعیان قبیله پیش آن پیر
گفتند به حسن راء/ی و تدبیر
کای عامری فلک عماری
معموری ملک کامگاری
فرزند تو نور دیده ماست
آرام دل رمیده ماست
چشم و دل ما به اوست روشن
آب و گل ما ازوست روشن
بر آتش مهر او سپندیم
تا چند بر آتشش پسندیم
چون عشق و وفاست در سرشتش
این واقعه گشت سرنوشتش
آن را که فتد چنین بلایی
گر زانکه طلب کند دوایی
شرط است ره سفر گرفتن
یا مهر بتی دگر گرفتن
خرد است و زو سفر نیاید
وز عهده آن به در نیاید
آن به که پریرخی بجویی
مشهور جهان به خوبرویی
در عقد و نکاح وی در آری
همت به صلاح او گماری
باشد گیرد بدو تسلی
فارغ شود از هوای لیلی
در خدمت آن میان ببندد
وز قصه این زبان ببندد
این نکته ز صاحبان تدبیر
افتاد پسند خاطر پیر
بگشاد زبان و قیس را خواند
پیش نظرش به لطف بنشاند
گفت ای ز تو بخت من خجسته
در دیده چو مردمم نشسته
چشمم به شمایل تو بیناست
وز پشتی توست پشت من راست
طبعم به تو شاد و سینه خرم
حالم ز جدایی تو درهم
تا چند ز خانه فرد باشی
تنها رو و هرزه گرد باشی
یکچند به سوی خانه باز آی
چون مرغ به آشیانه باز آی
ور نیست به خانه ات قراری
همخانه کنم تو را نگاری
تا صحبت تو به ناز دارد
وز هرزه رویت باز دارد
گاهی که قدم نهی به خانه
بوسد قدمت چو آستانه
ور سوی برون شوی خرامان
در پای تو سر نهد چو دامان
عم تو که هست نقطه غم
از صفحه روزگار او کم
در پرده یکی نگار دارد
کز مه به جمال عار دارد
صافی بدنی چو در مکنون
از حقه تنگ وصف بیرون
همشیره شهد شکر او
همخوابه ناز عبهر او
هر دم به جهان فکنده پرتو
از قامت او قیامتی نو
آوازه او به هر دیاری
آواره او چو تو هزاری
بیرون ز حساب عقل مالش
وز مال بسی فزون جمالش
در افسر جاه همسر توست
در اصل و نسب برابر توست
بر دامن تو نه ننگی از وی
بر شیشه تو نه سنگی از وی
حیف است چنین دو گوهر پاک
ناگشته به وصل هم طربناک
خواهم که شود قرینه تو
خشنود به مهر و کینه تو
گردد به تو جلوه گر ز یک سلک
نا سفته درش شود تو را ملک
باشید به هم چو جان و دل دوست
بادام صفت دو مغز و یک پوست
گردید به هم رفیق و دمساز
نی نیش حسود و زخم غماز
چون قیس شنید این سخن را
بگشاد لب شکرشکن را
هم از مژه هم ز لب گهر سفت
افشاند سرشک و با پدر گفت
کای اصل وجود و گوهر من
خاک قدم تو افسر من
گل کرده توست آب و خاکم
پرورده توست جان پاکم
من عیسی مریمم درین دیر
در راه مجردی سبک سیر
خورشید وشم ازین و آن فرد
پیوند بریده از زن و مرد
دارم دلی از جهان رمیده
آن به که من بلا رسیده
تا در خم این رواق باشم
زآویزش جفت طاق باشم
دیوانه ام از بلند رایی
دیوانه چه مرد کدخدایی
من بار خود افکنم ز گردن
در بار کسان چرا دهم تن
جز من نسزد رفیق من کس
تنهایی من رفیق من بس
بیچاره پدر چو کرد ازو گوش
این طرفه جواب رفت از هوش
گفتا که ز کدخدایی تو
باشد غرضم رهایی تو
باشد یابی به کدخدایی
از لیلی و عشق او رهایی
پیوند کنی به دیگری سخت
بندد غم لیلی از دلت رخت
یک کفش بود برای یک پای
یک دل نشود دو دوست را جای
ماء/وای دو خصم نیست یک باغ
شهباز آید سفر کند زاغ
گفت ای پدر این چه حیله سازیست
با بیدلی این چه عشوه بازیست
هیهات که بگسلم ز لیلی
تا سیر شود دلم ز لیلی
لیلی نقش و دلم نگین است
لیلی تخم و دلم زمین است
لیلی جان است و من تن او را
او طوطی و دل نشیمن او را
تا تن جان را بود نشیمن
من باشم و لیلی لیلی و من
گشتم یکسر همه جهان را
دیدم یک یک جهانیان را
هر چیز که روی در خلل داشت
چون در نگریستم بدل داشت
الا لیلی که گر نیاید
چیزی دگرش بدل نشاید
بر بی بدل ار بدل گزینم
جز در دل و دین خلل نبینم
چون دید پدر که حال مجنون
از پند نمی شود دگرگون
با خاطر خوش شدش دعاگوی
در کش مکش قضا رضاجوی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، قیس (مجنون) پس از شنیدن پندهای پدرش، به عشق خود، لیلی، میاندیشد و به او ابراز عشق میکند. پیران قبیله به پدر قیس میگویند که فرزندش نور چشم آنهاست و به اهمیت عشق او اشاره میکنند. قیس در پاسخ به پدرش میگوید که عشق لیلی برای او از هر چیز دیگری مهمتر است و نمیتواند از عشق او دست بردارد. او لیلی را جان خود میداند و بر این باور است که هیچ چیز نمیتواند او را از عشقش دور کند، حتی اگر پدرش بخواهد او را به ازدواج دیگری وا دارد. در پایان، پدر قیس با دیدن استقامت عشق پسرش، بیاختیار دعاگوی او میشود و به ناتوانی در تغییر احساساتش پی میبرد.
هوش مصنوعی: شبیه قیس که از نصیحت پدرش نافرمانی کرد و به راه نابسامان رفت، به همین دلیل دچار پریشانی و مشکل شده است.
هوش مصنوعی: رؤسای قبیله پیش آن پیر نشسته و دربارهٔ حسن تدبیر و عقل او صحبت کردند.
هوش مصنوعی: ای عامری، ای آسمان، در تو خانهسازی و آبادانی وجود دارد و سرزمینت پر از خوشبختی و کامیابی است.
هوش مصنوعی: فرزند تو مایه روشنی چشم ماست و باعث آرامش دل پر آشفتۀ ماست.
هوش مصنوعی: چشم و دل ما به او روشن است و زندگی ما از نور او منور شده است.
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که بر آتش عشق او میسوزیم، تا چه زمانی باید به این آتش راضی باشیم؟
هوش مصنوعی: وقتی که عشق و وفا در ذات او وجود دارد، این موضوع باعث شکلگیری سرنوشتش شده است.
هوش مصنوعی: اگر کسی به چنین بلایی دچار شود، تنها در صورتی میتواند درمانی پیدا کند که خود به دنبال آن باشد.
هوش مصنوعی: برای آغاز سفر، لازم است یا راهی را در پیش بگیریم یا محبت و عشق کسی را در دل داشته باشیم.
هوش مصنوعی: عقل و اندیشه در سفر نمیتواند بیفتد و کسی نمیتواند از عهده مشکلات و چالشهای آن برآید.
هوش مصنوعی: بهتر است که محبوب و زیبای دل را جستجو کنی، زیرا او در دنیا به زیبایی و دلربایی معروف است.
هوش مصنوعی: در هنگام عقد و ازدواج، تلاش کن که به نیکی و خیر او توجه کنی و در این امر بهترین کارها را انجام دهی.
هوش مصنوعی: او در کنار او آرامش پیدا میکند و از آرزوی لیلی بینیاز میشود.
هوش مصنوعی: در حضور آن شخص، از خودگذشتی کرده و سخن گفتن درباره این داستان را متوقف میکند.
هوش مصنوعی: این نکتهای که در اینجا مطرح شده، مورد توجه و تأیید افراد دانا و با تجربه قرار نگرفته است.
هوش مصنوعی: زبانش را گشود و قیس را فراخواند و با مهربانی او را پیش چشمش نشاند.
هوش مصنوعی: او گفت: ای تو که خوشبختی من از توست، در چشمانم همچون مردم نشستهای.
هوش مصنوعی: چشمان من زیباییهای تو را میبیند و به خاطر تو، پشت من راست و آرام است.
هوش مصنوعی: روحم با تو شاد است و قلبم خوشحال، اما از جدایی تو دلم بسیار ناراحت و درهم است.
هوش مصنوعی: چقدر دیگر باید در خانه تنها بمانی و بیهدف بچرخی؟
هوش مصنوعی: مدتی به خانه برگرد، مانند پرندهای که به لانهاش بازمیگردد.
هوش مصنوعی: اگر در خانهات جایی نباشد، میخواهم تو را به عنوان همسفر و محبوبی در کنار خود داشته باشم.
هوش مصنوعی: وقتی صحبت تو با ناز و لطافت ادامه دارد، هیچ چیز نمیتواند مانع زیبایی و جذابیت تو شود.
هوش مصنوعی: هرگاه که به خانه پا میگذاری، قدمت مانند آستانه مورد احترام و بوسه قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: اگر با ناز و دلربایی از جایی خارج شوی، پایها به گونهای در مقابل تو سر به زمین میگذارند، گویی که دامن تو را میپرستند.
هوش مصنوعی: وجود تو به اندازهای ارزشمند است که غم و ناراحتی از زندگی به دور میشود.
هوش مصنوعی: در پشت پرده، یک زیبایی وجود دارد که از ماه نیز زیباتر است.
هوش مصنوعی: اگر بدن تو پاک و خالی از هرگونه آلودگی باشد، مانند چیزی نادیدنی و پنهان میمانی که نمیتوانی به راحتی توصیفش کنی.
هوش مصنوعی: خواهر شیرینی و شکر او، همدم و همنشین ناز و زیبایی اوست.
هوش مصنوعی: هر لحظه، وجود او نورانی میشود و در نتیجه، جهانی تازه و شگفتانگیز را ایجاد میکند.
هوش مصنوعی: شهرت او در هر جایی پیچیده است، و او مانند تو در دلها جا دارد.
هوش مصنوعی: عقل و财富 به تنهایی نمیتوانند زیبایی و جذابیت یک فرد را به طور کامل توصیف کنند. زیبایی در چیزی فراتر از داراییها و محاسبات عقلانی نهفته است.
هوش مصنوعی: در شأن و مقام، همسرت در جایگاه برابری با تو قرار دارد.
هوش مصنوعی: بر دامن تو هیچ عیبی نیست و بر شیشه تو هم هیچ لکهای وجود ندارد.
هوش مصنوعی: خسارت است که دو گوهر گرانبها بدون آنکه به هم برسند، همچنان برفراز شادمانی باقی بمانند.
هوش مصنوعی: میخواهم چیزی باشد که تو از مهر و نفرتت راضی شوی.
هوش مصنوعی: اگر به تو نمایان شود، از زنجیری که نادرست بافته شده، به تو پادشاهی خواهد بخشید.
هوش مصنوعی: با یکدیگر همچون جان و دل باشید؛ همانند بادام که دو مغز دارد و یک پوست.
هوش مصنوعی: رفقای خوب و همدل یکدیگر را پیدا کردند، اما به خاطر حسادت و زخم زبان بعضیها، درد و غم به وجود آمد.
هوش مصنوعی: وقتی قیس این صحبت را شنید، لبخند شیرینی بر لبانش آمد.
هوش مصنوعی: او از مژهها و لبهایش اشک و گهر(دُر) میریزد و به پدرش میگوید.
هوش مصنوعی: ای تو سرچشمهی وجود و گوهری، من خاک پای تو هستم و به خاطر تو افتخار میکنم.
هوش مصنوعی: تو باعث شکوفایی من هستی و زمین و آب مرا به وجود آوردهاند و جان پاک من نیز از تو نشأت گرفته است.
هوش مصنوعی: من مانند عیسی پسر مریم هستم، در این جهان که مکان عبادت و پرهیزگاری است، به سوی سادگی و تجرد حرکت میکنم.
هوش مصنوعی: خورشید و ماه از هم جدا شدهاند و ارتباطی بین زن و مرد وجود ندارد.
هوش مصنوعی: من دلی دارم که از دنیا جدا شده است، و آن این است که من به بدبختی دچارشدهام.
هوش مصنوعی: تا زمانی که در این مکان باشم و در دل آن زندگی کنم، در کنار عشق و زیبایی باقی میمانم.
هوش مصنوعی: من به خاطر بلندپروازی و آرزوهای بزرگم دیوانه شده ام، آیا میتوان گفت که مردی همچون کدخدا هم دیوانه است؟
هوش مصنوعی: من بار سنگین خود را بر دوش دیگران نمیگذارم، چرا باید خود را به زحمت بیندازم؟
هوش مصنوعی: هیچکس جز من نمیتواند با رفیق من باشد؛ تنها من به دردم میخورم و رفیق من برای من کافی است.
هوش مصنوعی: پدر که از فرزندش شنید، تا چه حد در حیرت و ناباوری فرو رفت.
هوش مصنوعی: گفت که هدف من از کدخدایی، آزادی توست.
هوش مصنوعی: شاید تو به مقام و قدرتی برسی و از دلبستگی به لیلی و عشقش رها شوی.
هوش مصنوعی: اگر با کسی دیگر ارتباط برقرار کنی، غم و اندوه لیلی از دل تو به سختی خارج نخواهد شد.
هوش مصنوعی: این جمله میگوید که هر دو دوست نمیتوانند همزمان در یک موقعیت یا نقش قرار بگیرند، مانند اینکه یک کفش فقط برای یک پا مناسب است و نمیتواند برای دو پا استفاده شود. در واقع، این بیانگر نزدیکی و عدم وجود جایگزینی در دوستی است.
هوش مصنوعی: دو رقیب یعنی دو طرف در یک مساله وجود دارند، که یکی از آنها بهتر و قویتر از دیگری است.像 یک باغ با پرندگان بزرگ و زیبا، به عنوان نمادی از برتری و موفقیت، در حالی که زاغ نماد ضعف و شکست است. در اینجا، ستیز دو طرف به خوبی نمایان است؛ یکی پرواز میکند و به سعادت میرسد، دیگری در مکان خود باقی میماند.
هوش مصنوعی: پدر جان، این چه نقشهای است که با دل بیخبرم میکشی؟ این چه ناز و کرشمهای است که از خود بروز میدهی؟
هوش مصنوعی: هرگز نمیتوانم از لیلی جدا شوم، تا زمانی که دلم به لیلی آرامش یابد.
هوش مصنوعی: عشق من، لیلی، مانند نگینی در دل من جا دارد و دل من به مانند زمین، حاوی تخم و بذر عشق اوست.
هوش مصنوعی: لیلی جان است و من تن او را، او مانند طوطی است و دلش خانهاش را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که روح در بدنم باشد، من همیشه در کنار لیلی خواهم بود.
هوش مصنوعی: من تمام جهان را زیر نظر گرفتم و هر یک از افراد آن را نیز شناخت کردم.
هوش مصنوعی: هر چیزی که در ظاهرش نقص یا اشکالی بود، وقتی به عمق آن نگاه کردم، تفاوت و تغییراتی مشاهده کردم.
هوش مصنوعی: ای کاش لیلی نابی باشد که اگر نیاید، هیچ چیز دیگری نمیتواند جایش را بگیرد.
هوش مصنوعی: اگر کسی را انتخاب کنم که هیچکس مانند او نیست، تنها در دل و دینم خدشهای نخواهد بود.
هوش مصنوعی: وقتی پدر متوجه شد که حال مجنون با نصیحت تغییر نمیکند، تصمیم گرفت چارهای دیگر بیندیشد.
هوش مصنوعی: با دل خوش و راضی به قضا و سرنوشت، دعاگویی میکند و از کشمکشهای زندگی دوری میجوید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.