بخش ۴۵ - فرستادن زلیخا دایه را به نزدیک یوسف علیه السلام و مطالبه مقصود کردن و ابا نمودن وی از آن
زلیخا با غم با این درازی
چو دید از دایه رحم چاره سازی
بگفت ای از تو صد یاریم بوده
به هر کاری هواداریم بوده
مرا یک بار دیگر یاریی کن
ز غمخواریم بین غمخواریی کن
قدم از تارک من کن به سویش
زبان من شو و از من بگویش
که ای سرکش نهال ناز پرورد
رخت را در لطافت ناز پرورد
ز بستان جمال و گلشن ناز
نرسته چون قدت سروری سرافراز
ز جان و دل گل و آبی سرشتند
در او شاخی ز باغ سدره کشتند
چو برگ سربلندی داد آن شاخ
سهی سرو تواش خواندند گستاخ
عروس دهر تا در زادن افتاد
ز تو پاکیزه تر فرزند کم زاد
به فرزندیت آدم چشم روشن
ز گلروییت عالم گشته گلشن
کمال حسن تو حد بشر نیست
پری از خوبی تو بهره ور نیست
پری را گر نبودی شرمساری
نماندی از تو در کنج تواری
فرشته گرچه بر چرخ برین است
به پیش روی تو سر بر زمین است
فلک زینسان بلندت ساخت پایه
فکن بر مبتلای خویش سایه
زلیخا گرچه زیبا دلرباییست
فتاده در کمندت مبتلاییست
ز طفلی داغ تو بر سینه دارد
ز سودایت غمی دیرینه دارد
به ملک خود سه بارت دیده در خواب
وز آن عمریست مانده در تب و تاب
گهی چون آب در زنجیر بوده ست
گهی چون باد در شبگیر بوده ست
کنون هم گشته زین سودا چو مویی
ندارد جز تو در دل آرزویی
بر او ناکرده نقد زندگی گم
ترحم کن خوش است آخر ترحم
به لب هستی زلال زندگانی
چه باشد قطره ای بر وی فشانی
به قد هستی نهال میوه آور
چه باشد گر خورد از میوه ات بر
رضا ده تا ز لعلت کام گیرد
بود سوز دلش آرام گیرد
قدم نه تا سراندازد به پایت
رطب چیند ز نخل دلربایت
چه کم گردد ز جاه چون تو شاهی
اگر گاهی کنی سویش نگاهی
هوس دارد که با چندان عزیزی
کند پیش کنیزانت کنیزی
چو یوسف این فسون از دایه بشنود
به پاسخ لعل گوهربار بگشود
به دایه گفت کای دانا به هر راز
مشو بهر فریب من فسون ساز
زلیخا را غلام زر خریدم
بسا از وی عنایت ها که دیدم
گل و آبم عمارت کرده اوست
دل و جانم وفا پرورده اوست
اگر عمری کنم نعمت شماری
نیارم کردن او را حق گزاری
سری بر خط فرمانش نهاده
به خدمتگاریم اینک ستاده
ولی گو بر من اندیشه مپسند
که پیچم سر ز فرمان خداوند
ز بدفرمای نفس معصیت زای
نهم در تنگنای معصیت پای
به فرزندی عزیزم نام برده ست
امین خانه خویشم شمرده ست
نیم جز مرغ آب و دانه او
خیانت چون کنم در خانه او
خدای پاک را در هر سرشتی
جداگانه بود کاری و کشتی
بود پاکیزه طینت پاک کردار
زنازاده نباشد جز زناکار
ز مردم سگ ز سگ مردم نزاید
ز گندم جو ز جو گندم نیاید
به سینه سر اسرائیل دارم
به دل دانایی از جبریل دارم
اگر هستم نبوت را سزاوار
بود ز اسحاقم استحقاق این کار
گلی ام رازها در وی نهفته
ز گلزار خلیل الله شگفته
معاذالله که کاری پیشه سازم
که دارد از ره این قوم بازم
زلیخا زین هوس گو دور می دار
دل خویش و مرا معذور می دار
که من دارم ز فضل ایزد پاک
امید عصمت از نفس هوسناک
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: زلیخا با دلنوشتهای از دایهاش درخواست میکند که در غم و حسرتش به او کمک کند. او زیبایی یوسف را وصف میکند و به ترغیب دایه از او میخواهد که پیامی به یوسف برساند. زلیخا از ویژگیهای یوسف میگوید و تأکید میکند که او تنها آرزویش است. یوسف نیز به دایه میگوید که نسبت به زلیخا احساس تمایلی ندارد و نمیخواهد به گناهی بیفتد. او بر این باور است که کرامت و پاکی ذاتش او را از هر گناهی دور نگه میدارد و خود را به فرمان خداوند سپرده است. در نهایت، او از دایه میخواهد که زلیخا را از خواستههایش بیخبر کند و بر او سخت بگذرد.
هوش مصنوعی: زلیخا وقتی دید که با این غم طولانی چارهای از دایهاش نمیبیند، در دلش ناامیدی و درد را احساس کرد.
هوش مصنوعی: او گفت: ای کسی که برای من هزاران دوست بودهای، همیشه در هر کاری حامی و پشتیبان من بودهای.
هوش مصنوعی: لطفاً یک بار دیگر به من کمک کن و غم و اندوه من را ببین.
هوش مصنوعی: به من کمک کن تا به او برسم و با زبان من از من برایش بگوی.
هوش مصنوعی: ای جوان سرکش، تو که با ظرافت و ناز، پرورش یافتهای، زیبایی و لطافت وجودت را به نمایش بگذار.
هوش مصنوعی: از باغ زیبایی و گلزار ناز، مانند قد تو کسی بر سروری و جلال نرسیده است.
هوش مصنوعی: از وجود و احساس، گل و آب را آفریدند و در او شاخهای از باغ سدره کاشتند.
هوش مصنوعی: زمانی که آن درخت بلند و سربلند به برگ و نمو رسید، او را بیپروا و جسور نامیدند.
هوش مصنوعی: عروس زمانه به هنگام زایمان، فرزندی به دنیا آورد که از تو پاکتر است و کمتر به دنیاست.
هوش مصنوعی: به خاطر فرزندی تو، آدم خوشحال است و از زیباییات دنیا به مانند گلستانی شده است.
هوش مصنوعی: زیبایی تو از حد و مرز انسان فراتر است و هیچ موجود زیبایی نمیتواند به خوبی تو دست یابد.
هوش مصنوعی: اگر پری نبود و شرمی وجود نداشت، تو از مقام والای خود در گوشهی تاریکی باقی نمیماندی.
هوش مصنوعی: فرشتهها هرچقدر هم که در آسمان و در جایگاه بلندی باشند، در مقابل تو و در حضور تو تواضع کرده و سرشان را به زمین میگذارند.
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر این افراد تو را بلند ساخته است، پس بر درد و مشکلات خود سایه افکن و آنها را فراموش کن.
هوش مصنوعی: زلیخا با وجود زیبایی و جذابیتش، در دام عشق تو اسیر شده است.
هوش مصنوعی: از کودکی بر سینهام نشانهای از عشق تو باقی مانده و از longing تو، غم عمیقی در دل دارم.
هوش مصنوعی: در خواب سه بار به سرزمین خود نگاهی انداختم و از آن زمان مدت زیادی است که در حال دلمشغولی و بیتابی به سر میبرم.
هوش مصنوعی: گاهی مثل آب در بند بوده است و گاهی مثل باد آزاد و رها.
هوش مصنوعی: هم اکنون نیز به خاطر این عشق، در دل هیچ آرزویی ندارم جز تو.
هوش مصنوعی: بر او که زندگیاش را بهعنوان چیزی ارزشمند از دست داده، مهربانی و ترحم کن، زیرا در نهایت، مهربانی خوب و ارزشمند است.
هوش مصنوعی: زندگی مانند یک زلال و شفاف است، و هرگونه چیزی که بر آن اضافه شود، مانند یک قطره آب بر سطح آن است.
هوش مصنوعی: به اندازه وجودت بار میآوری، چه اهمیتی دارد اگر کسی از میوهات استفاده کند.
هوش مصنوعی: اگر کسی از لعل تو بهرهمند شود و خوشی حاصل کند، دلش که پر از درد و سوز است، به آرامش خواهد رسید.
هوش مصنوعی: اگر قدم بگذارم، تا تمام آن را به پای تو بیفشانم، از درخت نخل دلربایت خرما میچینم.
هوش مصنوعی: اگر تو که پادشاهی گاهی به کسی که در مقامش پایینتر است نگاهی بیندازی، از مقام و شأن تو چیزی کم نمیشود.
هوش مصنوعی: شخصی آرزو دارد که با کسی بسیار ارزشمند و عزیز مانند یک کنیز با کنیزهای دیگر رفتار کند.
هوش مصنوعی: وقتی یوسف این نیرنگ را از دایه شنید، به جواب دندانهایش که مانند مروارید باارزش بودند، اشاره کرد.
هوش مصنوعی: به دایه بگوید ای دانا، به هر رازی توجه نکن و به خاطر فریب من، تردستی نکن.
هوش مصنوعی: من برای زلیخا یک غلام با مال و ثروت خریدم و از او برکتها و لطفهای زیادی را مشاهده کردم.
هوش مصنوعی: اوست که باغ و زندگی مرا زنده کرده است، و قلب و جانم را با عشق و وفا پرورانده است.
هوش مصنوعی: اگر تمام عمرم را هم مشغول شمارش نعمتها باشم، هرگز نمیتوانم حق او را ادا کنم.
هوش مصنوعی: ما به خدمت او آمادهایم و در مقابل دستورهایش ایستادهایم.
هوش مصنوعی: اما ای کاش این اندیشه را در مورد من نداشته باشی که من از فرمان خداوند سرپیچی کنم.
هوش مصنوعی: از نفس بدخوی خود، دچار گناه میشوم و در تنگنای گناه گرفتار آمدهام.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به فرزند عزیزش اشاره میکند و او را به عنوان گنجینهای باارزش و مورد اعتماد در خانهاش معرفی میکند. این بیان نشاندهنده عشق و احترام عمیق او به فرزندش است.
هوش مصنوعی: در زندگی من تنها چیزی که ارزش دارد، مرغی است که به آب و دانه اش وابسته است. چگونه میتوانم به آن وفاداری نداشته باشم و به آن خیانت کنم؟
هوش مصنوعی: خداوند پاک در هر ویژگی و طبیعتی کار ویژهای دارد و در آن زمینه راهنمایی و کمک میکند.
هوش مصنوعی: کسی که سرشت نیک و کردار خوب دارد، از نسل زنازاده نخواهد بود و تنها زناکاران از چنین نسلی به وجود میآیند.
هوش مصنوعی: نمیتوان انتظار داشت که از یک چیز، چیزی نامناسب و متفاوت به وجود بیاید. اگر منبع و ریشه یک چیز مشخص و معین باشد، نتیجهی آن هم باید متناسب با همان منبع باشد.
هوش مصنوعی: در قلب من محبت عمیقی نسبت به مردم اسرائیل وجود دارد و همچنین در درونم آگاهی و دانایی از جانب جبریل دارم.
هوش مصنوعی: اگر شایسته نبوت بودم، این لیاقت به خاطر نسبتم با اسحاق (پیامبر) است.
هوش مصنوعی: من مانند گلی هستم که رازهای زیادی در وجودش نهفته است و از باغ خلیل الله سر برآوردهام.
هوش مصنوعی: من هرگز کاری انجام نمیدهم که باعث شود از راهی که این مردم میروند، دور شوم.
هوش مصنوعی: زلیخا، به خاطر این آرزو، دل خود را از این خواسته دور نگهدار و مرا هم ببخش.
هوش مصنوعی: من به لطف خداوند امید دارم که از تمایلات نفسانی و وسوسههای هوسناک در امان بمانم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.