گنجور

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۳

 

ای دوست به یک سخن ز من بگریزی

خوی تو نبد به هر حدیثی تیزی

بد گشتی از آن که با بدان آمیزی

بادیگ بمنشین که سیه برخیزی

فرخی سیستانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۹ - رفتن دایه بار دیگر به پیش ویس و حال گفتن

 

تو از فرمان یزدان کی گریزی

و با گردون گردان کی ستیزی

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۱ - آگاه شدن شاه موبد از کار ویس و رامین

 

چرا با جان خود چندین ستیزی‌؟

چرا بیهوده چندین اشک ریزی‌؟

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۹ - نامه نوشتن رامین به مادر و آگاه شدن موبد

 

که خون ویس و رامینم نریزی

نه هرگز نیز با ایشان ستیزی

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۲ - مویه کردن ویس بر جدایى رامین

 

چرا با جان من چندین ستیزی

چرا بیهوده خون من بریزی

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۴ - گفتن رفیدا حال رامین با گل

 

گهی گویم دلا تا کی ستیزی

سرشک از چشم و آب از روی ریزی

فخرالدین اسعد گرگانی
 

حمیدالدین بلخی » سفرنامهٔ منظوم » آغاز کتاب

 

از سرِ کوی او چو برخیزی

آتش عشق بر سرم ریزی

حمیدالدین بلخی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۲

 

ای دل! تو اگر ز رنج جان پرهیزی

در جستن وصل آب رخ خود ریزی

با یار چنان شبی که صد عمر دراز

بنشینی اگر از سر جان برخیزی

مجیرالدین بیلقانی
 
 
۱
۲
۳
۱۰