بخش ۵ - التّمثیل فیالمحبّة والشّکر
آن یکی خیره ز اشتری پرسید
که مر او را چنان مسخّر دید
که چرا با چنین قد و قامت
کودکی را همی کنی طاعت
هیکلت بس شگرف گاه طلاع
کودکان را چرا شوی مطواع
دادش اشتر جواب و گفت ای مرد
من شدستم چنین متابع درد
من خود از کودک ارچه بیخبرم
به مهار و رسن همی نگرم
درد کردست مر مرا کردی
من شدستم متابع دردی
هرکرا درد راهبر نبود
مرد را زان جهان خبر نبود
مرد را دردِ عشق راهبرست
آتش عشق مونس جگرست
گرچه حاجی مناسک آموزست
به عمل علم او ره افروزست
پوست عالم به زهر آلودست
وز درونش به مشک اندودست
عالم آنکس بود که معنی بکر
آورد او برون ز اندُه و فکر
گر محدّث بود ندیمش دان
ور محقّق بود حکیمش خوان
در ره از آبهای جان کاهت
پل نگهبان بُوَد نه همراهت
لاجرم دید بایدت ناچار
اندرین ره رباطبان بسیار
زان همه هیچ همرهی مطلب
توشه جوی از پی خود و مرکب
خرد از بهر آب و نان نبود
همره حج نگاهبان نبود
بهر پاس است مار بر سرِ گنج
نز پی آنکه گیرد از وی خنج
ناطق عقل صدق دانا به
مستمع در عمل توانا به
کار بیعلم بار و بَر ندهد
تخم بیمغز بس ثمر ندهد
درد بیعلم تخم در شوره است
علم بی درد سنگ در کوره است
دانشی کان فزون ز کار بُوَد
همچو در دیده انتشار بُوَد
علم کان زیر دست مزدورست
آن نه علم است کان همه زورست
مرد دین تا بجست دینارست
همچو ناقه درست و بیمارست
علم را چون تو خوانی از بازیش
آلت جاه و ساز ره سازیش
کشد آن علم جانت در امواج
بدل تاج دین کند تاراج
باز اگر علم مر ترا خواند
بر بُراق بقات بنشاند
تا بدانجا که چشم او بیند
تا بننشاندت بننشیند
مکن از ظن به سوی علم شتاب
زانکه در ظن بود خطا و صواب
جان بیعلم بینوا باشد
مرغ بیبرگ بینوا باشد
جان دانا نوا زند در مرگ
همچو بلبل نوا زند بر برگ
دانشومند دل تهی علفی
از پی نفس حرف شد صحفی
علم کز بهر دین و داد بُوَد
آتش و آب و خاک و باد بُوَد
علم جویی که در تباهی بود
روی او چون در آب ماهی بود
علم کز بهر باغ و راغ بُوَد
همچو مر دزد را چراغ بُوَد
علم کز بهرِ حشمت آموزی
حاصلش رنج دان و بد روزی
زانکه جان آفرین چو جان نبود
علم خوان همچو علمدان نبود
نیک خواند ولیک بد گردد
ره بُرد لیک گرد خود گردد
نز پی کار داشت علم ابلیس
داشت بهر تکبّر و تلبیس
قدرِ دین تو دیو به داند
که دهد عشوه دینت بستاند
تو ز ابلیس کمتری ای خر
زانکه تو دینفروشی او دین خر
چون تو در دام او برآویزی
از خدای و رسول بگریزی
هرکه را مست کرد گفتارش
تا ابد کس ندید هشیارش
آن کسی از خدای برنخورد
که حدیث و حدث یکی شمرد
علم در مزبله فرو ناید
که قِدم با حَدث نکو ناید
روز اول چه بینوا چه نوا
شب آخر چه پادشه چه گدا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این بیتها، شاعر به گفتگو میان یک انسان و یک شتر پرداخته و به بررسی مفهوم علم و درد در زندگی انسان میپردازد. شتر میگوید که از درد رنج میبرد و این درد او را به اطاعت و پیروی وامیدارد.
شاعر به این نکته میرسد که درد عشق، انسان را به حرکت و تلاش در زندگی هدایت میکند. او به تفاوتهای علم و دانش واقعی اشاره میکند و میگوید که علم باید به معنای واقعی و برای خدمت به دین و مردم باشد، نه برای کسب قدرت و جاه.
شاعر هشدار میدهد که علم بدون درد، بیمعنا و بیثمر است و تنها بر اساس کسب قدرت و ثروت، باعث گمراهی میشود. در انتها، اشاره میشود که حتی در علم و دانش نیز باید مراقب بود تا دچار افکار غلط نشویم و همواره به سوی حقیقت و محبت الهی حرکت کنیم.
هوش مصنوعی: یک نفر که متعجب و حیران بود از شخص دیگری در مورد دیدن یک اسب عجیب و غریب پرسید، چون او آن را به گونهای شگفتانگیز و خیرهکننده مشاهده کرده بود.
هوش مصنوعی: چرا با وجود جثه کوچک و نوجوانی، او را به اطاعت وادار میکنی؟
هوش مصنوعی: تو با هیکل بزرگ و با شکوهت، چرا باید تبدیل به چیزی شوی که بچهها به آسانی به آن دست پیدا کنند و زیر فرمانشان بیفتی؟
هوش مصنوعی: شتر جواب داد و گفت: ای مرد، من به همین وضعیت دچار شدهام و از درد رنج میبرم.
هوش مصنوعی: اگرچه من از کودکی بیخبرم، اما به طناب و مهار خودم نگاه میکنم.
هوش مصنوعی: درد در وجودم حس کردهام و اکنون به پیروی از آن درد نشستهام.
هوش مصنوعی: هر کسی که درد و رنج را تجربه نکند، نمیتواند به درستی از آنچه در دنیای دیگر وجود دارد، آگاه شود.
هوش مصنوعی: عشق برای مردان هدایتکنندهای است که درد و رنج آن، مانند آتشی است که همیشه در قلب و وجودشان میسوزد و آن را به خود مشغول میکند.
هوش مصنوعی: با اینکه حاجی در انجام مناسک مذهبی ماهر است، اما دانش او راه را روشن و هدایتگر میسازد.
هوش مصنوعی: ظاهر این دنیا زهرآلود و خالی از احساسات نیک است، اما باطن آن دارای صفاتی خوشبو و دلانگیز است.
هوش مصنوعی: عالم کسی است که مفهومی تازه و خالص ارائه میدهد، و او باید بتواند از حالتهای ناراحتی و تفکر منفی رهایی یابد.
هوش مصنوعی: اگر او سخنران باشد او را دانا بخوان، و اگر پژوهشگر باشد او را حکیم بنام.
هوش مصنوعی: در مسیر زندگی، نگرانیها و مشکلات تو را محدود نمیکنند و هر کس نمیتواند در تمام مراحل کنارت باشد. این تو هستی که باید با چالشها روبهرو شوی و پلهای عبور از سختیها را خودت بسازی.
هوش مصنوعی: باید بدانی که در این مسیر، افراد زیادی وجود دارند که در این کار تخصص دارند و تو ناچار باید با آنها آشنا شوی.
هوش مصنوعی: از تمام اینها هیچکس بهدنبال تو نیست، پس تو هم از پی خودت برو و وسایل و امکانات لازم را فراهم کن.
هوش مصنوعی: خرد برای تأمین نیازهای ابتدایی مانند غذا و نان نیست و همچنین مانند حجاج، نقش محافظت و نگهداری را ندارد.
هوش مصنوعی: برای حفظ و نگهداری از گنجی که در اختیار داریم، باید مانند ماری در اطراف آن مراقب باشیم، نه به خاطر اینکه چیزی از آن بگیریم، بلکه برای حفاظت از آن.
هوش مصنوعی: عقل درست و حقیقتجو، در کار و عمل، توانایی دارد تا راستیها را به شنوندهاش منتقل کند.
هوش مصنوعی: کار بدون علم و دانش نتیجهای نمیدهد، و دانهای که مغز ندارد نیز میوهای نمیدهد.
هوش مصنوعی: دردی که بدون علم باشد، شبیه تخمی است که در خاک شوره میکارند و نتیجهای نخواهد داد. علمی که با درد و احساس همراه نباشد، مانند سنگی است که باید در کوره حرارت ببیند تا به تبدیل و تغییر برسد. در واقع، هر دو حالت بدون همراهی دیگر نتیجهای نخواهند داشت.
هوش مصنوعی: دانشی که بیشتر از عمل و کار باشد، مانند نوری است که در چشم تو تابیده و منتشر میشود.
هوش مصنوعی: علمی که تحت فرمان یک مزدور باشد، علم واقعی نیست؛ زیرا آنچه که تنها بر پایه قدرت و زور استوار باشد، علم حقیقی به شمار نمیرود.
هوش مصنوعی: مرد دین تا به دنبال پول است، همچون شتری که بیمار و ناتوان است.
هوش مصنوعی: اگر علم را به درستی و با دقت مطالعه کنی، به تو قدرت و ابزار لازم برای پیشرفت و ساختن راههای نوین ارائه میدهد.
هوش مصنوعی: علم تو میتواند جانت را در چنگال امواج سختی به خطر اندازد و همچنین میتواند ایمان و ارزشهای دینیات را مورد تهدید قرار دهد.
هوش مصنوعی: اگر دوباره علم تو را فراخواند، بر اسب تندروِ بُراق نشانهات میدهد.
هوش مصنوعی: تا جایی که چشم او ببیند، تو را به همانجا میآورد و در آنجا قرار میدهد.
هوش مصنوعی: به سرعت به سمت علم نروید با تکیه بر گمان، زیرا گمان میتواند به اشتباه و درست بودن منجر شود.
هوش مصنوعی: انسان بدون علم و دانش، مانند پرندهای است که بدون پر میباشد و در نتیجه بیپناهه و بیچاره.
هوش مصنوعی: روح آگاه مانند بلبل در مرگ طنینانداز میشود، همانطور که بلبل بر روی برگها آواز میخواند.
هوش مصنوعی: عالمی که دلش خالی است، مانند علفی است که تنها به دنبال نفس خود میباشد. او به چهرهای بیمقدار تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: علمی که برای دین و عدل به دست میآید، مانند چهار عنصر اصلی طبیعت است: آتش، آب، خاک و باد.
هوش مصنوعی: افرادی که علم و دانش را طلب میکنند، اگر در بیخبری و نادانی به سر ببرند، مانند ماهی در آب هستند که هرگز نمیتوانند خود را پیدا کنند. آنها در جستجوی علم، ممکن است از واقعیتها دور بمانند و در نتیجه به تباهی بروند.
هوش مصنوعی: علمی که برای استفاده در باغ و باغچه به کار میرود، مانند چراغی است که دزد را راهنمایی میکند.
هوش مصنوعی: اگر علم را برای به دست آوردن قدرت و ثروت فرا بگیری، باید بدانی که نتیجهاش سختی و بدبختی است.
هوش مصنوعی: چون جان آفرین وجود ندارد، علم هم مانند کسی که میداند، وجود ندارد.
هوش مصنوعی: اگرچه خوب میخواند، اما راه او بد میشود. در عوض، خودش در مسیرش دچار مشکل میگردد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که علم و دانشی که ابلیس دارد، به خاطر غرور و فریبکاری او بوده و به هیچ وجه به خاطر نیت صالحی نیست. ابلیس از این دانش برای ایجاد تفرقه و فریب دیگران استفاده میکند.
هوش مصنوعی: ارزش دین تو را تنها دیو میداند، زیرا او میداند چگونه با فریب و نیرنگ، دین تو را از تو بگیرد.
هوش مصنوعی: تو از ابلیس کمتر هستی، ای خر! زیرا تو دین فروشی میکنی و او دین را نابود میکند.
هوش مصنوعی: زمانی که تو از دام او رهایی یابی، از خدا و پیامبر فاصله خواهی گرفت.
هوش مصنوعی: هر کسی که با سخنانش دیگران را مسحور و شگفتزده کند، هیچگاه کسی را نمیبیند که بتواند او را از این حال نجات دهد یا هشیار کند.
هوش مصنوعی: کسی که افکار و سخنان خود را با واقعیتهای الهی یکی بداند و نتواند تفاوت بین آنها را تشخیص دهد، از درک حکمت و الطاف خداوند محروم میشود.
هوش مصنوعی: علم در جایی که بیاحترامی و نادانی وجود دارد، قرار نمیگیرد؛ زیرا چیزی که کهنه و ناپسند با پدیدههای جدید و خوب نمیتواند همزیستی کند.
هوش مصنوعی: در ابتدا همگان در شرایطی یکسان و بینوا هستند، اما در پایان، تفاوتها مشخص میشود و هر کس به جایگاه خود میرسد، چه پادشاه و چه انسان عادی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.