اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۷۸ - رفتن گرشاسب به شام
شما را بس از بازوی چیر من
اگر تان رود سر ز شمشیر من
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۷ - رسیدن گرشاسب به یاری اثرط و شبیخون او
شب تار وشبرنگ در زیر من
که تابد بر گرز وشمشیر من
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۰۲ - کشتن فرامرز برادر گشتاسپ طهماسپ را گوید
هم اکنون سرت را به شمشیر من
بیازم ز بالای در زیر من
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۱۰ - مکر کردن دلارام در خلاصی شهریار از بند فرانک گوید
به بستم چو تجار شمشیر من
گریزنده گشتم ز کشمیر من
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۸ - تعلیم خضر در گفتن داستان
که ای جامگیخوار تدبیر من
ز جامِ سخن چاشنیگیرِ من
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۲۰ - خراج خواستن دارا از اسکندر
تو را آن کفایت که شمشیر من
نیارد سر تخت تو زیر من
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۴۳ - سگالش خاقان در پاسخ اسکندر
چو تو بیشبیخون شمشیر من
نهادی به تسلیم سر زیر من
عطار » منطقالطیر » بیان وادی فقر » حکایت مفلسی که عاشق پسر پادشاه شد و بدین گناه او را محکوم به مرگ کردند
من که نه من ماندهام نه غیر من
برتر است از عقل شر و خیر من
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۳ - مدح
با آن همه که چهره ی دعوی سیاه کرد
خورشید را خجالت رای منیر من
من در کمند عجز اسیرم بمدح تو
بوده مبارزان معانی اسیر من
در ملک نظم و نثر نشان هاست بیشمار
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۳ - مدح
در مدح تو به عجز مقرّ شد ضمیر من
با آنکه عاجز است جهان از نظیر من
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۳۴ - انکار فلسفی بر قرائت ان اصبح ماکم غورا
گوییش خیرست لیکن خیر من
کس نشاید که بداند غیر من
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰۴
حذر کن ز آهِ جهانگیرِ من
که ناگه خورد بر هدف تیرِ من
نترسی که روزی به درد آورد
دلِ نازکت آهِ شبگیرِ من
منم آن که آهش لقب مینهند
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۱۱ - در سبب نظم کتاب و باعث عرض این خطاب
لاجرم با دعوی تقصیر من
مدحت شه شد گریبانگیر من
جامی » هفت اورنگ » خردنامه اسکندری » بخش ۱۴ - معارضه حکیم و لئیمی که صورت این چون سیرت آن آراسته بود و صورت آن چو سیرت این ناپیراسته
چو تحسین صورت به تدبیر من
نیامد، مزن طعن تقصیر من
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۰۴
دست کوته کرد زلف یار از تسخیر من
ریخت از زور جنون شیرازه زنجیر من
با خرابی های ظاهر دلنشین افتاده ام
سیل نتوان گذشت از خاک دامنگیر من
سختی ره می شود سنگ فسان عزم مرا
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۰۵
بی اثر تا چند باشد ناله شبگیر من؟
تا کی از گوش گران بر سنگ آید تیر من؟
با سرافرازی تلاش خاکساری می کنم
چون گهر گرد یتیمی می کند تعمیر من
آه بی تأثیر من در زیر لب باشد مدام
[...]
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۶
نو خط من کرده است عزّت نخجیر من
سلسلة عنبرین ساخته زنجیر من
کام حلاوت کشم، طعم هلاهل گرفت
لعل که شکّر فکند در قدح شیر من؟
حکمت یونان چکد گر ز لبم دور نیست
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۲۳
به این حیرت اگر باشد خروشی ناگزیر من
بقدر جوهر از آیینه میبالد صفیر من
سراغی از مثال من نداد آیینهٔ هستی
بهملک نیستی روکن مگر یابی نظیر من
دراین ویرانه جز یاد خط الفت سواد او
[...]