فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شاپور ذوالاکتاف » بخش ۷
همی بود تاج آید از موی تو
همی رنگ عاج آید از روی تو
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۶ - دیدن ورقه و گلشاه یکدیگر را
که گر در همه عمر از روی تو
شوم سیر و ز عشرت خوی تو
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۶ - دیدن ورقه و گلشاه یکدیگر را
نگردم همی سیر از روی تو
همی شرم دارم من از شوی تو
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۰ - رسیدن ویس و رامین به هم
به گوهر بانوان را بانوی تو
به غمزه جادوان را جادوی تو
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹۵ - فرستادن ویس دایه را در پى رامین و خود رفتن در عقب
تباهی گر بکاری بدروی تو
فزونی گر بگویی بشنوی تو
قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱۴
شد سرشگم ز آرزوی روی تو چون روی تو
وز فراق روی تو بگداختم چون موی تو
جان من پاینده اندر تن ز مشگین موی تست
دل بود روشن ز روی فرخ دلجوی تو
از نهیب تیر مژگان و کمان ابرویت
[...]
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۸۱ - صفت جنگ کردن خورشید
همه خویشتن جنگ بد خوی تو
کجا رفت گفتند نیروی تو
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۱۲ - رفتن فرانک با دلارام در شکارگاه گوید
ولی بود خاطر مرا سوی تو
که در بند کردم دو بازوی تو
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۳۵۰ - دیدن کاخی آباد و گفتگوی کوش آفریننده ی جهان با پیری فرزانه
ز تو دور گشته ست نیروی تو
وز این شکل زشت و چنین خوی تو
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۲
ای ببرده آب آتش روی تو
عالمی در آتشند از خوی تو
مشک و می را رنگ و مقداری نماند
ای نه مشک و می چو روی و موی تو
چشمکانت جاودانند ای صنم
[...]
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۳
باد عنبر برد خاک کوی تو
آب آتش ریخت رنگ روی تو
جاودان را نیست اندر کل کون
هیچ دولتخانه چون ابروی تو
کفر و دین را نیست در بازار عشق
[...]
وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۷۳ - در حق صابر بن اسمعیل ترمذی
ای صابر ، ای سپهر سخن ، ای جهان فضل
ای کعبهٔ افاضل ایام کوی تو
ای برده نور چشم معانی ز لفظ تو
وی خورده آب باغ معالی ز جوی تو
تا گوی نظم و نثر بمیدان فگنده ای
[...]
وطواط » ترجیعات » شمارهٔ ۴ - نیز در مدح اتسز
ای توتیای دیدهٔ من خاک کوی تو
کم گشته آبروی من از عشق روی تو
همچون نسیم خلد بود نزد من بقدر
بادی که او نشان دهد از خاک کوی تو
ای یوسف زمانه، چو یعقوب بود
[...]
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۳
ترک من ای من سگ هندوی تو
دورم از روی تو دور از روی تو
بر لب و چشمت نهادم دین و دل
هر دو بر طاق خم ابروی تو
من به گردت کی رسم چون باد را
[...]
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۴
ای جان من به جان تو کز آرزوی تو
هست آب چشم من همه چون آب جوی تو
ای من غلام آن خم گیسوی مشکبوی
افتاده در دو پای تو از آرزوی تو
هر شب خیال روی تو آید به پیش من
[...]
انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵
جرم رهی دوستی روی تو
آفت سودای دلش موی تو
دل نفس عشق تو تنها زند
در همه دلها هوس روی تو
ناوک غمزه مزن آندان که او
[...]
ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷
ای شب تاری غلام موی تو
روز روشن پیشکار روی تو
چاکر روز و شبم تا روز و شب
نایبند از روی تو وز موی تو
بنده موی تو دلهای جهان
[...]