ای جان من به جان تو کز آرزوی تو
هست آب چشم من همه چون آب جوی تو
ای من غلام آن خم گیسوی مشکبوی
افتاده در دو پای تو از آرزوی تو
هر شب خیال روی تو آید به پیش من
تا روز من کند به سیاهی چو موی تو
بر بندِ نامه موی به نزدیک من فرست
تا جان به جای نامه فرستم به سوی تو
در کوی تو به بوی تو جان میدهم چو باد
گر بوی تو به من بدهد خاک کوی تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ عشق و آرزوهای شاعر است. او به معشوق خود ابراز عشق میکند و میگوید که چشمانش به خاطر آرزوی او پر از اشک است. او به خم گیسوی معشوق اشاره میکند و اعلام میکند که به پای او افتاده است. شاعر بیان میکند که هر شب تصویر معشوق در خیال اوست و این تصویر روزش را مانند تاریکی موهای معشوق میکند. او از معشوق میخواهد که موهایش را به او بفرستد تا جانش را به جای نامه به او بفرستد. همچنین، بیان میکند که اگر بوی معشوق به او برسد، در کوی او جان خواهد داد. این شعر به شدت بوی عشق و وابستگی عاطفی را میرساند.
هوش مصنوعی: ای محبوب من، برای تو و به خاطر آرزوهایت، چشمانم پر از اشک شدهاند، همانطور که آب جوی به خاطر تو جاری است.
هوش مصنوعی: ای من، بندهی آن خم گیسوی خوشبو که در کنار پای تو افتاده است، از شوق و آرزوی تو.
هوش مصنوعی: هر شب تصویر تو به ذهنم میآید و تا زمانی که به صبح برسم، حال و روزم مثل رنگ موی تو تاریک میشود.
هوش مصنوعی: موی خود را به نزدیک من فرست تا به جای نامه، جانم را به سمت تو بفرستم.
هوش مصنوعی: در جایی که تو هستی، به خاطر عطر تو جانم را فدای تو میکنم؛ حتی اگر بادی فقط عطر تو را به من برساند، خاک آنجا را نیز با جانم درآمیختم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای صابر ، ای سپهر سخن ، ای جهان فضل
ای کعبهٔ افاضل ایام کوی تو
ای برده نور چشم معانی ز لفظ تو
وی خورده آب باغ معالی ز جوی تو
تا گوی نظم و نثر بمیدان فگنده ای
[...]
جانا بسوخت جان من از آرزوی تو
دردم ز حد گذشت ز سودای روی تو
چندین حجاب و بنده به ره بر گرفتهای
تا هیچ خلق پی نبرد راه کوی تو
چون مشک در حجاب شدی در میان جان
[...]
یازان شده است دست معالی بسوی تو
تازان شده است پای بزرگی بکوی تو
روی تو بسته کرده در غم بر اهل فضل
ای اهل فضل را همه شادی بروی تو
در عدت امید نشسته است تخت ملک
[...]
ای آرزوی جان و دلم ز آرزوی تو
بیمار گشته به نشود جز به بوی تو
باری، بپرس حال دل ناتوان من
بنگر: چگونه میتپد از آرزوی تو؟
از آرزوی روی تو جانم به لب رسید
[...]
گل در قرق عرق کند از شرم روی تو
صافی به کوچها دود از جستجوی تو
در شانه دید موی تو صافی و زان زمان
برسینه سنگ میزند از شوق موی تو
بر پای سرو و بید نهد روی هر نفس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.