گنجور

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۴

 

سپار ای برادر تو پدرود باش

همیشه خرد تار و تو پود باش»

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۱

 

سیاوش بدو گفت پدرود باش

زمین تار و تو جاودان پود باش

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۲۷

 

به قیدافه گفتند پدرود باش

به جان تازهٔ چرخ را پود باش

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۱۶

 

ببازارگان گفت پدرود باش

خرد را به دل تار و هم پود باش

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۴۴

 

بدو گفت خسرو که پدرود باش

به داد اندرون تار گر پود باش

فردوسی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۸ - سخن گفتن ورقه با پدر و جواب دادن پدرش

 

مراین درد را چاره کن، زودباش!

وگرنه شدم من، تو بدرود باش!

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۱ - رفتن ورقه به یمن

 

به گل شه چنین گفت بدرود باش

ازین خستهٔ دل تو خشنود باش

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۷ - بازگشتن ورقه از شام

 

گه این گفت: ای دوست بدرودباش

گه آن گفت: ای بنده خشنود باش

عیوقی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۸

 

ای ز ما سیر آمده بدرود باش

ما نه خشنودیم تو خشنود باش

کشته ما را گر فراقت ای صنم

تو به خون کشتگان ماخوذ باش

غرقه در دریای هجران توام

[...]

سنایی
 

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۱۶ - حکایت انگشتری و شُبان

 

شبان گفت پیغمبرم زود باش

به من بگرو از بخت خوشنود باش

نظامی
 

عطار » پندنامه » بخش ۳۳ - در صفت چار چیز که از چار چیز دیگر می‌‬آید

 

ای برادر بندهٔ معبود باش

تا توانی با سخا و جود باش

عطار
 

عطار » پندنامه » بخش ۶۹ - در نصایح

 

تا تو باشی بندهٔ معبود باش

با حیا و با سخا و جود باش

عطار
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۵۷

 

شخص معدومی‌، به پیش وهم خود موجود باش

ای شرار سنگ ازآن عالم‌که نتوان بود باش

رنج هستی بردنت از سادگیها دور نیست

صفحهٔ آیینه‌ای داری خیال اندود باش

سالی و ماهی نمی‌خواهد رم برق نفس

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۵۸

 

من نمی‌گویم زیان کن یا به فکر سود باش

ای ز فرصت بیخبر در هر چه باشی زود باش

در طلب تشنیع کوتاهی مکش از هیچکس

شعله هم‌ گر بال بی‌ آبی‌ گشاید دود باش

زیب هستی چیست غیر از شور عشق و ساز حسن

[...]

بیدل دهلوی
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۸

 

گر زیان ظاهر نمایی در خیال سود باش

یأس تا کی بر امید چهره مقصود باش!

بی‌نشان تیر شهرت چند ای ننگ عدم

یک اثر بگذار اندر عالم موجود باش!

از فروغ شوق زن بر مجمر دل آتشی

[...]

طغرل احراری
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷

 

ای دل اندر عاشقی با طالعِ مسعود باش

چون به چنگ آری ایازی عاقبت محمود باش

پیش این مردم تَعَیُّن چون به موجودیت است

گر رسد دستت، به هر قیمت بُوَد، موجود باش

تا نوازی دوستان را جنّتِ شدّاد شو

[...]

فرخی یزدی