انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷
با بخل بود به غایتی پیوندت
کز قوت حکایتی کند خرسندت
وینک ز بلای بخل تو ده سالست
تا نشخور شیر میکند فرزندت
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶۸ - دیدن شیرین و سخن گفتن با او
جهان روشن به روی صبحخندت
فلک در سایهٔ سرو بلندت
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷
زهی ماه در مهر سرو بلندت
شکر در گدازش ز تشویر قندت
جهان فتنه بگرفت و پر مشک شد هم
چو بگذشت بادی به مشکین کمندت
سر زلف پر بند تو تا بدیدم
[...]
عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۶) حکایت سلطان محمود با ایاز در گرمابه
کنون چون دیده آمد بنده بندت
شدم چون بند بندت مستمندت
عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۱۴) حکایت شعبی و آن مرد که صعوۀ گرفته بود
گرم آزاد گردانی ز بندت
در آموزم سه حرف سودمندت
عطار » خسرونامه » بخش ۲۸ - رسیدن نامهٔ گل به خسرو و زاری کردن او و رفتن در پی گل به اسپاهان
که تا من چون برون آیم ز بندت
شبانروزی شکر چینم ز قندت
عطار » خسرونامه » بخش ۵۱ - رفتن خسرو بدریا بطلب گل
به خسرو گفت سخت افتاد بندت
نیاید هیچ پندی سودمندت
عطار » مظهر » بخش ۵ - در تمثیل عیاران بغداد و خراسان فرماید
اگر خلقان همه دشمن شوندت
چو او خواهی کجا باشد گزندت
عطار » مظهر » بخش ۷ - در اشاره بتألیفات خود و عدد ابیات آنها فرماید
پس آنگه خط مردودی کشندت
بقعر دوزخ تابان برندت
عطار » مظهر » بخش ۷ - در اشاره بتألیفات خود و عدد ابیات آنها فرماید
وگرگوئی بکشتن میکشندت
بگویندت توئی رافض برندت
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۷۶ - در سؤال کردن کسی از منصور حلّاج در سرّ دوستی حق تعالی و جواب گفتن او با تمام فرماید
اگر طاعت کنی بیرون برندت
چو مردان عیان خلعت دهندت
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۷۸ - وله ایضا فی صفتها
با هر ان کو فتاد پیوندت
کند از بپر خود زبان بندت
کمالالدین اسماعیل » مثنویات » شمارهٔ ۱ - وله ایضا فی صفتها
با هر آن کو فتاد پیوندت
کند از بر خود زبان بندت
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴
دل هر که صید کردی نکشد سر از کمندت
نه دگر امید دارد که رها شود ز بندت
به خدا که پرده از روی چو آتشت برافکن
که به اتفاق بینی دل عالمی سپندت
نه چمن شکوفهای رست چو روی دلستانت
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶
تو را تا با تو باشد چون و چندت
نباشد راه درویشی پسندت
بروتی بر جهان زن کین زبون گیر
ندارد جز برای ریشخندت
دمی گر یا تو در سازد دگر دم
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۷
صفتی ست آب حیوان، زدهان نوشخندت
اثری ست جان شیرین، ز لبان همچو قندت
به کدام سرو بینم که ز تو صبور باشم
که دراز ماند در دل هوس قد بلندت
به خزان هجر مردم، چه کمت شود که ما را
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸۸ - کشیدن اجل، شمشیر الوقت سیف قاطع، بر سر تاجوران سر پر، و شهادت آن بهشتیان بر دست زبانی چند، و گزاردن تیغ بر سر ایشان به خبر مشهور، که «السیف محاء الذنوب»
شنیدم کانچنان گشت ارجمندت
که شد پابوس او سرو بلندت
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۸ - راه نمودن فرزند قرهالعین عینالدین خضر را، که از ظلمات دنیا سوی روشنایی گراید، رواه الله من عین الحیوة عمره، کالخضر، بصحه الذات
ور بر دهد این درخت قندت
و آوازه چو من شود بلندت