فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۹
که هومان یکی بدکنش ریمن است
به آورد و جنگ او چو آهرمن است
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۸۴ - خبر یافتن فرامرز از گرفتن بهمن،شهر سیستان و گرفتار شدن زال
بدین مایه مردم کجا با من است
چه کوشم که گیتی پر از دشمن است
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۵ - رسیدن شهریار بطلایه هیتال شاه و شکستن و رفتن پیش ارژنگ شاه گوید
کنون نام من گفت تیغ من است
که لرزان ازین نام اهریمن است
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۷۰ - رسیدن شهریار به بیشه نهم و رزم او با سگسار گوید
به قلعه درون جای اهریمن است
که ویران از این دیو شهر من است
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۷۹ - رزم شهریار با نقابدار سرخ پوش گوید
همه مال هندوستان از من است
تو را برده از راه اهریمن است
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۸۰ - رزم شهریار با نقابدار سرخ پوش گوید
که از کین گذر کن که عم من است
کزین گونه آشوب اهریمن است
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۲۹ - نامه فرستادن مهراج به دست رسول به نزد ضحاک
اگر دستِ من شاه را دشمن است
ببرّم، نگویم که دست من است
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۵۸ - اندیشه ی شاه چین درباره ی فرزند دیو چهره اش
که این دیو چهره ز پشت من است
که گفتم نژادش ز آهرمن است
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۶۳ - خواندن شاه چین کوش پیل دندان را به نزد خویش
که آن بدگهر، شاه را دشمن است
نژاد و نیای وی آهرمن است
ادیب صابر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷
تویی که مهر تو در مهرگان بهار من است
که چهره تو گلستان و لاله زار من است
مرا ز کم شدن سبزه بس اثر نکند
چو خط سبز تو از سبزه یادگار من است
بهار و سرو و گل و سوسن ای بهار بتان
[...]
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۲۳ - نامه دارا به اسکندر
به یزدان که اهریمنش دشمن است
به زردشت کاو خصم اهریمن است
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۴۲ - رفتن اسکندر از هندوستان به چین
سنانْ چشم در راه ِ این دشمن است
گر آنجا منی، گُرز من صد من است
عطار » مصیبت نامه » بخش یازدهم » بخش ۱ - المقالة الحادیة عشر
چون دلم از خوف خود ناایمن است
بر زفانم جمله جز یا مؤمن است
عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و سوم » بخش ۱۴ - الحكایة و التمثیل
درگه ظالم چه جای مؤمن است
هرکه در آتش رود ناایمن است
سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۲ - حکایت در تدبیر و تأخیر در سیاست
که ای نیکبخت این نه شکل من است
ولیکن قلم در کف دشمن است
سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۵ - حکایتِ عابد با شوخدیده
یکی سِفله را ده درم بر من است
که دانگی از او بر دلم ده من است
سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۶ - حکایت ممسک و فرزند ناخلف
مرا دستگاهی که پیرامن است
پدر گفت میراث جد من است