سرِ نامه از بنده ی شهریار
جهان را چو خورشید، پروردگار
سپهر روان زیر فرمان او
همه درد نیکو به درمان او
من آن دردمندم که گر شاه زوش
ندارد به گفتار این بنده گوش
ز من بی زمانه برآید دمار
گرفتار باشد بدین شهریار
به بنده چو از شاه فرمان رسید
که جمشید گشت از جهان ناپدید
بدان کشور اندر مر او را بجوی
به جُستن نهادم بدین مرز روی
به دریای چین با سپاهی بزرگ
پدید آمد آن تیره روزه سترگ
بدانستم و پیش بردم سپاه
شکی بود بر لشکرم چندگاه
ندانستم او را که پیروز کیست
بدان از جهان خویش و پیوند کیست
چو روزش سر آمد گرفتار شد
به دست چو من بنده ای خوار شد
فرستادم او را به درگاه شاه
به کار اندرش ژرف کردم نگاه
بترسیدم و باز جستم ز راز
به ماهنگ چینی گنه گشت باز
که پنهانش لشکر فرستاده بود
همان دخترش را بدو داده بود
دو فرزند دار از آن دیو چهر
برایشان فکنده ست ماهنگ مهر
چو کارآگهان آگهی یافتند
بدین مژده زی بنده بشتافتند
فرستادم او را فرستاده ای
از این هوشمندی و آزاده ای
که گر بنده ی شاه و فرمانبری
همی دشمنش را چرا پروری
اگر دستِ من شاه را دشمن است
ببرّم، نگویم که دست من است
اگر شاه را هیچ داری تو دوست
مپرور مر او را که بدخواه اوست
چو با دشمنش دوستی افگنی
چنان دان که خود شاه را دشمنی
برهمن نکو گفت و پندی نکوست
نشاید تو را دوست دشمن، به دوست
دو فرزند جمشید پیش تواند
اگرچه همان خون و خویش تواند
چو از شاه آزار دارند و کین
نشاید که بینند روی زمین
فرستاد باید به نزدیک من
فرستم به دست یکی انجمن
به نزدیک شاه جهان پیش از آن
که خود گردد آگه ز کار جهان
مرا و تو را زین بد آید به روی
بدین، ذرّه رنگ و بهانه مجوی
من از مهربانی همی گویم این
نخواهم که ویران شود مرز چین
بدین کار اگر تو درنگ آوری
جهان بر دل خویش تنگ آوری
بدین رفته باشی ز فرمان شاه
درست آید آن گاه بر تو گناه
فرستاده چون نزد او شد به چین
بدانست کآگاه گشتم از این
خود آن نامه ی من بپایان نخواند
فرستاده را نیز چون سگ براند
مرا و شهنشاه را زشت گفت
که از دوست و دشمن بباید نهفت
ز گفتارهای بد اندیش مرد
جز این یک سخن باز نتوانش کرد
که گفته ست ما را ز ضحاک باک
نیامد، ندارم من او به خاک
ندانم کسی برتر از خویشتن
که فرمان دهد بر من و مرز من
برآشفتم از خیره پیغام او
وزآن ناسزا جنگ و دشنام او
همان گه سپاهی گران ساختم
همه گنج خانه بپرداختم
به فرزند مهتر سپردم سپاه
فرستادم او را به پیگار شاه
بکشتند چندان بر آن دشت کین
که خون سرخ کرد آب دریای چین
چو هنگام فیروزی آمد پدید
همان باد مر چینیان را دمید
شکسته شد آن لشکر نامور
به خاک اندر آمد گرامی پسر
به مرگش، زمانه دل من بسوخت
ز مغزم یکی آتشی برفروخت
از آن نامور لشکرم اندکی
نیامد به هند اندر از صد یکی
همه خانه ها مویه و ماتم است
بجای می و شادکامی غم است
شنیدم کنون کآن بداندیش مرد
یکی لشکری بیکران گرد کرد
به روی من آورد روی سپاه
تویی شاه و درماندگان را پناه
مرا گر به لشکر تو نیرو کنی
همه پادشاهی بی آهو کنی
که پرگست اگر پیشتر آن سترگ
بدین کشور آرد سپاهی بزرگ
نماند به هند اندرون رنگ و بوی
به رنگ طبر خون شود آب جوی
هزار آفرین بر شهنشاه باد
از او دست بدخواه کوتاه باد
فرستاد با نامه یک سال باز
به درگاه ضحاک گردن فراز
به شش مه بریدند یک ساله راه
به بیت المقدس به نزدیک شاه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این سر نامه، حاکم ناراحت از وضعیت حکومت و فرار جمشید (پادشاه پیشین) است و نگران سلامت و امنیت کشورش است. او ذکر میکند که به دنبال جمشید به دریای چین رفته و سپاهی بزرگ جمعآوری کرده تا او را پیدا کند. در این میان، از روابط و دسیسههای دشمنان نیز صحبت میکند و نگران از همکاری یاریگران شاهان دیگر است. حاکم همچنین از شکستهای لشکزش و تلفات سنگین صحبت کرده و از خساراتش ابراز ناامیدی و غم میکند. در پایان، برای جلب کمک و تقویت خود، به شاه درباره لشکر دشمن و تهدیداتش نامه مینویسد و خواستار حمایت میشود.
هوش مصنوعی: در ابتدای نامه، به پادشاه بزرگ و جهانبان اشاره شده است که مانند خورشید، پروردگار و نگهدارنده است.
هوش مصنوعی: آسمان و جهان تحت تسلط اوست و همه دردها به وسیله او به راحتی و درمان میرسند.
هوش مصنوعی: من انسانی هستم که اگر شاه نیز به حرفهایم توجه نکند، دردی از من کم نمیشود.
هوش مصنوعی: از من، که در این زمان ممکن است با مشکلات و دشواریهایی دست و پنجه نرم میکنم، وضعیت سختی را برای این فرمانروا به وجود میآورد.
هوش مصنوعی: وقتی به من خبر رسید که جمشید از دنیا رفته و فرمان شاه به من رسید.
هوش مصنوعی: در آن دیار به دنبال او میگردم و برای جستجو در این سرزمین اقدام کردهام.
هوش مصنوعی: با یک سپاه بزرگ به سمت دریای چین رفت و در آنجا روزهای تاریک و ناگواری را تجربه کرد.
هوش مصنوعی: من دانستم و ارتش خود را به جلو حرکت دادم، اما مدتی شک و تردید بر لشکرم حاکم بود.
هوش مصنوعی: من نمیدانستم که پیروزی از آن کیست و چه ارتباطی با دنیای خود و افرادش دارد.
هوش مصنوعی: زمانی که روزش به پایان رسید، به مانند من، که بندهای خوار و بیقدر بودم، در دام افتاد.
هوش مصنوعی: من او را به حضور شاه فرستادم و به دقت در کار او بررسی کردم.
هوش مصنوعی: از ترس به دنبال راز پنهانی رفتم، اما دوباره در مسیر خطا قرار گرفتم.
هوش مصنوعی: دخترش را به او سپرده بود و برایش لشکری مخفی فرستاده بود.
هوش مصنوعی: دو فرزند از آن موجود زشت و بدچهره دارد که برای آنها مهری چون ماه نثار کرده است.
هوش مصنوعی: وقتی خبر خوشی به دست افراد باتجربه رسید، بلافاصله به سراغ بندگان رفتند.
هوش مصنوعی: من او را فرستادم و او به عنوان نمایندهای از این عقل و دانش و آزادگی به شما میآید.
هوش مصنوعی: اگر تو بندهی شاه هستی و از او تبعیت میکنی، پس چرا دشمنانش را حمایت میکنی؟
هوش مصنوعی: اگر دست من باعث دشمنی شاه شود، آن را ببرم و به کسی نگویید که این دست من است.
هوش مصنوعی: اگر برای پادشاه هیچ احترامی قائل نیستی، دیگر به دوستی با او ادامه نده، چون کسی که در دلش بدخواهی میپروراند، ارزش دوستی ندارد.
هوش مصنوعی: اگر با دشمن خود دوستی کنی، بدان که خود را با شاه (حاکم) دشمن کردهای.
هوش مصنوعی: برهمن خوب سخن میگوید و نصیحت خوبی دارد؛ تو نباید به دوستان خود، که دشمنی در آنها نیست، بدگمان باشی.
هوش مصنوعی: دو فرزند جمشید در نزد تو هستند، هرچند که از یک خانواده و خویشاوندند.
هوش مصنوعی: هر گاه از جانب پادشاه ظلم و آزار باشد، شایسته نیست که مردم این شرایط سخت و تلخ را تحمل کنند و به زندگی در این دنیا ادامه دهند.
هوش مصنوعی: باید چیزی را به نزدیک من بفرستم، که به دست یک گروهی برسد.
هوش مصنوعی: نزدیک پادشاه جهان، پیش از آنکه خود از وضعیت جهان آگاه شود.
هوش مصنوعی: اینجا به این موضوع اشاره شده که نباید به ظواهر و رنگ و بهانهها اهمیت داد و نباید از چیزهای زشت و بد تاملی داشته باشیم. بهتر است به معنای عمیقتر قدم گذاشت و بر روی جوهر و حقیقت تمرکز کرد.
هوش مصنوعی: من از محبت و دوستی صحبت میکنم و نمیخواهم که مرزها و سرزمینها ویران شوند.
هوش مصنوعی: اگر در این کار تعلل کنی، دنیا بر دل خودت تنگ میشود.
هوش مصنوعی: اگر با فرمان شاه مخالفت کنی، در آن صورت گناه بر گردن تو خواهد بود.
هوش مصنوعی: وقتی فرستاده به چین رسید، فهمید که من از این موضوع مطلع شدهام.
هوش مصنوعی: نامهام آنقدر مهم نیست که به پایانش برسند و فرستندهاش را هم همچون یک سگ طرد کردند.
هوش مصنوعی: من و پادشاه را به خاطر این که باید احساسات و عقاید خود را درباره دوستان و دشمنان پنهان کنیم، سرزنش کردند.
هوش مصنوعی: از حرفهای ناپسند و تفکرات منفی افراد، به جز این یک جمله نمیتوان انتظار دیگری داشت.
هوش مصنوعی: هرگز نگران ضحاک نخواهیم بود، زیرا من هیچ وابستگی به او ندارم و او را به خاک میسپارم.
هوش مصنوعی: نمیدانم کسی وجود دارد که از خودم برتر باشد و بتواند بر من تسلط داشته باشد یا مرزهای من را تعریف کند.
هوش مصنوعی: من از پیام او که به من بیاحترامی کرده و از آن توهین و دشنامی که به من داده است، به شدت ناراحت و خشمگین شدم.
هوش مصنوعی: در آن زمان که لشکری بزرگ تشکیل دادم، تمام داراییها و ثروتهای خانهام را به خرج کردم.
هوش مصنوعی: من سپاه را به فرزند بزرگم سپردم و او را به حضور شاه فرستادم.
هوش مصنوعی: در آن دشت جنگی به وقوع پیوست که تعداد کشتهها به حدی زیاد بود که خون آنها رنگ آب دریای چین را به قرمزی زد.
هوش مصنوعی: زمانی که وقت پیروزی فرا رسید، همان باد به سراغ چینیان آمد و آنها را تحت تاثیر قرار داد.
هوش مصنوعی: آن لشکر شناخته شده و مشهور به خاک افتاد و پسر عزیز به زمین آمد.
هوش مصنوعی: با مرگ او، دل من به شدت غمگین و سوخته شد، گویی یکی از مغزم شعلهای را روشن کرد.
هوش مصنوعی: از سپاه معروف من، تنها کس یا چیزی به هند نیامد که بیشتر از صد نفر نباشد.
هوش مصنوعی: همه جا پر از گریه و ناراحتی است و به جای شادی و خوشی، غم و اندوه حاکم است.
هوش مصنوعی: شنیدم که آن مرد بداندیش یک ارتش بزرگ جمعآوری کرد.
هوش مصنوعی: به سمت من آمدهای، تو ای شاه بزرگ، که یار و پشتیبان درماندگان هستی.
هوش مصنوعی: اگر تو به من قدرت و نیرویی بدهی، میتوانم تمامی پادشاهی را بدون نیاز به شکار و آهو به دست آورم.
هوش مصنوعی: اگر سپاه بزرگی از آن مرد بزرگ به این سرزمین بیاید، کشور را تحت تأثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: در هند دیگر بویی از خوشی و رنگی از زیبایی نمانده است و آب چشمهها به رنگ خون درآمده است.
هوش مصنوعی: هزار بار به شهنشاه تبریک و سپاسگزاریم و امیدواریم که دست دشمنانش کوتاه بماند.
هوش مصنوعی: با نامهای، یک سال دیگر به دربار ضحاک بلندپایه فرستاده شد.
هوش مصنوعی: در شش ماه، راهی طولانی را به سوی بیت المقدس طی کردند و به نزدیک پادشاه رسیدند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.