منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۹ - در مدح سلطان مسعود غزنوی
فاخته وقت سحرگاه کند مشغلهای
گویی از یارک بدمهرست او را گلهای
کرده پنداری گرد تلهای هرولهای
تا در افتاده به حلقش در مشکین تلهای
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۵۸
امروز منم چو ماری اندر سله ای
ز آوازه من در این جهان ولوله ای
بر من هر موی اگر شود سلسله ای
از چرخ فلک نکرد خواهم گله ای
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۹ - صفت زرور بربطی
بر کف دست همچو آبله ای
کس نکردی ز بار او گله ای
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۳۱
این عشق گردان کو به کو بر سر نهاده طبلهای
که هر کجا مرده بود زنده کنم بیحیلهای
خوان روانم از کرم زنده کنم مرده بدم
کو نرگدایی تا برد از خوان لطفم زلهای
گاهی تو را در بر کنم گاهی ز زهرت پر کنم
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۶۳
آه چه دیوانه شدم در طلب سلسلهای
در خم گردون فکنم هر نفسی غلغلهای
زیر قدم میسپرم هر سحری بادیهای
خون جگر میسپرم در طلب قافلهای
آه از آن کس که زند بر دل من داغ عجب
[...]
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۷۵ - حکمت در انی جاعل فی الارض خلیفة
تو دو قله نیستی یک قلهای
غافل از قصهٔ عذاب ظلهای
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۹۴ - آمدن جعفر رضی الله عنه به گرفتن قلعه به تنهایی و مشورت کردن ملک آن قلعه در دفع او و گفتن آن وزیر ملک را کی زنهار تسلیم کن و از جهل تهور مکن کی این مرد میدست و از حق جمعیت عظیم دارد در جان خویش الی آخره
بر زدندی چون فدایی حملهای
خویش را بر گربهٔ بیمهلهای
سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۱۸ - حکایت عابد و استخوان پوسیده
شنیدم که یک بار در حلهای
سخن گفت با عابدی کلهای
همام تبریزی » مثنویات » شمارهٔ ۱۲ - فی مذمه الدنیا
دل که میگردد اندرو گلهای
دل مخوانش که هست مزبلهای
حکیم نزاری » مثنوی روز و شب » بخش ۵ - بردن باد صبا پیام شب را از برای روز و آغاز پیکاره
هرچه بگریختم ز مشغلهای
آمدی در گرفته مشعلهای
حکیم نزاری » سفرنامه » بخش ۱۳ - مراجعت کردن از سفر و آمدن به وطن
از شکر شیرین ترش هر بذلهای
دلقک اندر پهلوی او فضلهای
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۲۲ - در مذمت آنان که به جهت اجتماع عوام و استجلاب منافع معاش از ایشان مجالس آرایند و به سبیل جهر و اعلان به ذکر حق سبحانه و تعالی اشتغال نمایند
صف زده گردش از خران گله ای
درفکنده به شهر ولوله ای
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۸۱ - در بیان آنکه مراد به انسان کمل افراد انسان است نه اناسی حیوانی که اولئک کالانعام بل هم اضل در شأن ایشان است
حفظ کرده ست چند مسئله ای
در پی افکنده از خران گله ای
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۹۴ - فی بیان قوله علیه السلام رب تال للقرآن و القرآن یلعنه
شرم بادت که بهر مزبله ای
سازی از نور قدس مشعله ای
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۳۰ - اشارت به ارباب مشاهده که تجلی ذات است
نه در آن فرجه ای نه فاصله ای
نز خلاء هیچ ظرف را گله ای
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۲۹ - قصه حاتم و آن بند از پای اسیری گشادن و بر پای خود نهادن
اوفتادش گذر به قافله ای
دید اسیری به پای سلسله ای
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۳۵ - حکایت محتسب بغداد که منکر پیش او معروف بود و معروف در نظر او منکر می نمود
دارم از دور آسمان گله ای
که چرا از نزول زلزله ای
وحشی بافقی » دیوان اشعار » مثنویات » در گله گزاری و ستایش
گلهای دارم از تو و گلهای
که نگنجد به هیچ حوصلهای
شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت دوم » بخش اول - قسمت دوم
ز عقد امانی ترا کیسه پر
به جان دشمن کیسه پر، کیسهبُر
حفظ کرده است چند مسألهای
در پی افکنده از خران گلهای
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۵۱
داد عجز ما ندهد سعی هیچ مشغلهای
دسترنج کس نشود مزد پای آبلهای
شب خیال آن نگهم گفت نکتهها که کنون
صدفغان ادا نکند شکر سرمهسا کله ای
غوطه در محیط زند تا حباب باده کشد
[...]