گنجور

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۲

 

هرکرا عشقت به هم برمی‌زند

عاقبت چون حلقه بر در می‌زند

طالعی داری که از دست غمت

هرکرا دستیست بر سر می‌زند

در هوای تو ملک پر بفکند

[...]

انوری
 

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۲۹ - خواستاری اسکندر روشنک را

 

جز او هر که او با تو سر می‌زند

چو زلف تو سر بر کمر می‌زند

نظامی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۵

 

صبح ملک از مشرق اقبال سر بر می زند

نور خورشیدش علم بر چرخ اخضر می زند

هر نفس گردون غرامتهای دیگر می کشد

هر زمان دولت بشارتهای دیگر می زند

آسمان روی زمین را حسن جنت می دهد

[...]

سید حسن غزنوی
 

امامی هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳ - در مدح فخرالملک

 

شاه انجم چون ز برج جدی سر برمی‌زند

شدت سرما دم از تأثیر اختر می‌زند

در سر گیتی سحاب از برف چادر می‌کشد

در رخ گردون غمام از برق خنجر می‌زند

فرش گیتی را بخار از یشم تزئین می‌دهد

[...]

امامی هروی
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۴

 

آفتاب از کوه سر بر می‌زند

ماهروی انگشت بر در می‌زند

آن کمان‌ابرو که تیر غمزه‌اش

هر زمانی صید دیگر می‌زند

دست و ساعد می‌کُشد درویش را

[...]

سعدی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱

 

چون نبات از شکر میگونش سر بر میزند

عقل پندارد که طوطی بر شکر پر میزند

چون رقم پیدا شود از مشک بر کافور او

شام پنداری سر از حبیب سحر بر میزند

عارض او زیر خوی از تاب می گوئی مگر

[...]

ابن یمین
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۶

 

چشم مخمور تو مستان را به هم بر می‌زند

شور عشقت، عاشقان را حلقه بر در می‌زند

دل همی نالد چو چنگ عشق تیز آهنگ او

در دل عشاق هر دم راه دیگر می‌زند

چشم عیارت به قصد خون خلقی، دم به دم

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۱ - برج سلطنت

 

چشم او هر لحظه مستان را به هم بر می‌زند

شور عشقش عاشقان را حلقه بر در می‌زند

پشت من در عشق رویش راست چون چنگ است خم

هر زمان زان روی بر من راه دیگر می‌زند

چون نورزم مهر در رخش کانوار مهر

[...]

سلمان ساوجی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۵

 

دل چو دم از عشق دلبر می‌زند

پشت پا بر بحر و بر برمی‌زند

در خرابات فنا جام بقا

شادی ساقی کوثر می‌زند

عشق می‌گوید دل و دلبر یکی است

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

قاسم انوار » انیس العارفین » بخش ۳۲ - حکایت استاد و شاگرد

 

گریه دارد،دست بر سر می زند

آتش اندر چرخ واختر می زند

قاسم انوار
 

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۲

 

ترک چشمت بی‌سپاه حُسن خنجر می‌زند

تا هنوز از جانب رویت چه سر بر می‌زند

دل که محبوس است بی‌روی تو در زندان غم

می‌گشاید چون خیال عارضت در می‌زند

ساغر می می‌زند بر شیشهٔ تزویر سنگ

[...]

خیالی بخارایی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۰۳

 

با دهان خشک هرکس خندهٔ تر می‌زند

ساغر تبخاله‌اش پهلو به کوثر می‌زند

سیر چشمان را نسازد تنگدستی دربه‌در

حلقه خود را از تهی چشمی به هر در می‌زند

می‌کند خاکسترم در لامکان پرواز و شوق

[...]

صائب تبریزی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۵

 

باز از مرغان دلم حرف سمندر می‌زند

پیک آهم شعله جای نامه بر سر می‌زند

با خیال روی شیرین هرکه گیرد خلوتی

روح فرهادش ز غیرت حلقه بر در می‌زند

شرح احوال اسیران سر بسر سوز دل است

[...]

قدسی مشهدی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۷

 

آن که پشت دست رد بر نقره و زر می‌زند

سکهٔ همت به روی مهر و اختر می‌زند

می‌شود یا زلف خط یا کاکل سرگشته‌ای

از چراغ بخت ما دودی که سر برمی‌زند

برزخ دریا نه موج است این که از تعجیل عمر

[...]

سعیدا
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۱۳۲

 

ابرویش از بام دل سرمیزند

یا هلالی حلقه بر در میزند

هر شبم دل در خم گیسوی او

تا سحر پهلو بعنبر میزند

تشنه کامان زلال خویش را

[...]

نورعلیشاه
 

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۶۹ - در بیان رفتن شیطان به در خانه ی فرعون

 

کیست آیا حلقه بر در می زند

از که آیا دست بر سر می زند

ملا احمد نراقی
 

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۲۰۹ - نومید شدن شیطان از هاجر و رفتن نزد ابراهیم

 

سوی همجنسان خود پر می زند

قدسیان را حلقه بر در می زند

ملا احمد نراقی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۲

 

مطرب امشب راه دیگر می‌زند

پرده دل را به نشتر می‌زند

تا که آرد صوفیان را در سماع

ساز بر قانون دیگر می‌زند

من مسلمان بودم ای اسلامیان

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۱

 

تا مهم از خانه سر بر می‌زند

آفتابش بوسه بر در می‌زند

شکوه از صیادم این باشد که تیر

تا چرا بر صید دیگر می‌زند

از کمان ابروی او جستم چو تیر

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 
 
۱
۲