فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۱ - آغاز داستان
چو ویران بود بوم در بر من
نتابد درو سایهٔ فر من
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶ - گفتار اندر ستایش عمید ابو الفتح مظفر
امل گوید که آمد رهبر من
اجل گوید که آمد خنجر من
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷ - برون آمدن سلطان از اصفهان و داستان گویندهء کتاب
چو زین درگه نشیند گَرد بر من
زند بختم به گِردِ ماه خرمن
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۷ - اندر باز آمدن دایه به نزدیک رامین به باغ
سپاس جاودان باشدت بر من
که آهرمن نیابد راه در من
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۶ - پاسخ فرستادن ویرو پیش موبد
چو باشد بانوی تو خواهر من
چه باشد گر نشیند هم بر من
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۶ - پاسخ فرستادن ویرو پیش موبد
دگر طعنه زدی بر گوهر من
که بهتر بد ز بابم مادر من
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۳ - زارى کردن ویس از رفتن رامین
نگارا تا تو بودی در بر من
به نوشین خواب خوش بد بستر من
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۶ - مویه کردن شهرو پیش موبد
چرا تیره نباشد اختر من
که در خاک است ریزان گوهر من
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۸ - آگاهى یافتن موبد از رامین و رفتن او در باغ
ز نسرین بود و سوسن بستر من
جهان افروز رامین در بر من
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۴ - گفتن رفیدا حال رامین با گل
قضا چهنوشت گویی بر سر من
چه خواهد کرد با من اختر من
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۹۱ - نامه فرستادن زال زر به نزد وزیر ارجاسب شاه گوید
نبیره سه یل با یکی پور من
گرفت این ستمکاره اهرمن
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۱۷
گه یار شوی تو با ملامتگر من
گه بگریزی ز بیم خصم از بر من
بگذار مرا چو نیستی در خور من
تو مصلح و من رند نداری سر من
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۶۸ - در مناجات گوید
تو کنی فعل من نکو در من
مهربانتر ز من تویی بر من
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الخامس فی فضیلة العلم، ذکر العلم اربح لانّ فضله ارجح » بخش ۱۹ - اندر صفت شب گوید
بامدادان پگاه از درِ من
ناگه آمد پدید دلبر من
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۱ - در مدح شرف الدوله احمد
ای قد تو سیمین صنوبر من
رخسار تو خورشید از مهر من
خال و خط ت دام و دانه من
چشم و لب تو خصم و داور من
مژگان تو صف صف کمانکش من
[...]
عینالقضات همدانی » تمهیدات » تمهید اصل تاسع - بیان حقیقت ایمان و کفر
معشوق، مرا گفت نشین بر در من
مگذار درون آنکه ندارد سر من
آنکس که مرا خواهد گو: بیخود باش
این، درخور کس نیست مگر در خور من
عینالقضات همدانی » تمهیدات » تمهید اصل تاسع - بیان حقیقت ایمان و کفر
چندان نازست ز عشق تو در سر من
کاندر غلطم که عاشقی تو بر من
یا خیمه زند وصال تو بر سر من
یا در سر این غلط شود این سر من