فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۲۳
چو بستم کنون سوی لشکر شوی
وزین خستگی زود بهتر شوی
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۹ - ملاقات کردن فرامرز و بانوگشسب
توانگر تو از زخم خنجر شوی
بدین خنجر من تو بی سر شوی
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۹۳ - رزم فرامرز با تجانوی هندی
دهم راه تا سوی کشور شوی
مبادا که در خون لشکر شوی
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۸۵ - آمدن بهمن با لشکر به کابل از پی فرامرز به جنگ
چو با اژدهایی تو هم سر شوی
ازآن به که با او برابر شوی
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۱۶۰ - دانش پرسیدن کامداد، برماین را و پاسخ او
به هر هفت کشور تو مهتر شوی
اگر دایه ی شاه کشور شوی
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۳۵۶ - پیر فرزانه از خاندان جمشید است
که باز آن به آباد کشور شوی
چو بودی تو با تخت و افسر شوی
عطار » مظهرالعجایب » بخش ۵ - اشاره به کتابهای منظوم شیخ
گر تو از قرآن حق منکر شوی
بیشکی میدان که تو کافر شوی
عطار » مظهرالعجایب » بخش ۵۰ - تنبیه ارباب غفلت، و بیان احوال و دریافت خود، و نصیحت نمودن غافلان
اندر این دنیا چو تن پرور شوی
از چنین تن عاقبت بیسر شوی
عطار » مظهرالعجایب » بخش ۸۱ - تمثیل احوال آنهائی که به هر چه توجه پذیرند، رنگ آن گیرند و برای صورت میرند
پیش دانا سر بنه تا سر شوی
پیش نادان چند بر منبر شوی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۳۴ - منازعت امرا در ولی عهدی
گر تو سنگ صخره و مرمر شوی
چون به صاحب دل رسی گوهر شوی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۳۸ - قبول کردن خلیفه هدیه را و عطا فرمودن با کمال بینیازی از آن هدیه و از آن سبو
حلقه در گوش مه زرگر شوی
تا به ماه و تا ثریا بر شوی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۵۰ - آموختن پیشه گورکنی قابیل از زاغ پیش از آنک در عالم علم گورکنی و گور بود
ور کنی عادت پشیمان خور شوی
زین پشیمانی پشیمانتر شوی
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۵۸ - در بیان آنکه سیر و سفر آدمی باید که در خود باشد؛ از حال به حال گردد و اگر جاهل است عالم گردد و اگر غمگین است شادمان گردد و اگر منقبض است منبسط گردد. همچون سنگ لعل راه رود معنوی بیحرکتِ قدم و در تقریر این حدیث مصطفی علیه السلام که «من استوی یوماه فهو مغبون»
تا دگربار عین بحر شوی
محو آن ذات و لطف و قهر شوی
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۷
ای بیخبر بکوش که صاحبخبر شوی
تا راهرو نباشی کی راهبر شوی؟
در مکتب حقایق پیش ادیب عشق
هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی
دست از مسِ وجود چو مردان ره بشوی
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۵۳
دل به دلبر گر دهی دلبر شوی
سر به پایش گر نهی سرور شوی
گر درین دریا درآئی سوی ما
گرچه خوش باشی ولی خوشتر شوی
رو فنا شو تا بقا یابی تمام
[...]
اسیری لاهیجی » اسرار الشهود » بخش ۲۵ - عارفی که در صحرا به سردی هوا دچار شده به طلب آتش سوی ده میدوید
عارف اسرار مرغان گر شوی
مرغ معنی را به جان چاکر شوی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۳۰
صبر کن بر آب تلخ و شور تا گوهر شوی
سرمپیچ از ترک سر تا صاحب افسر شوی
هستی هر کس درین دیوان به قدر نیستی است
فرد باطل شو اگر خواهی که سردفتر شوی
سهل باشد قلب دشمن را پریشان ساختن
[...]