بخش ۱۳۸ - قبول کردن خلیفه هدیه را و عطا فرمودن با کمال بینیازی از آن هدیه و از آن سبو
چون خلیفه دید و احوالش شنید
آن سبو را پر ز زر کرد و مزید
آن عرب را کرد از فاقه خلاص
داد بخششها و خلعتهای خاص
کاین سبو پر زر به دست او دهید
چونک واگردد سوی دجلهش برید
از ره خشک آمدهست و از سفر
از ره دجلهش بود نزدیکتر
چون به کشتی در نشست و دجله دید
سجده میکرد از حیا و میخمید
کای عجب لطف این شه وهاب را
وان عجبتر کاو ستد آن آب را
چون پذیرفت از من آن دریای جود؟
آنچنان نقد دغل را زود زود؟
کل عالم را سبو دان ای پسر
کاو بود از علم و خوبی تا بهسر
قطرهای از دجلهٔ خوبی اوست
کان نمیگنجد ز پُری زیر پوست
گنج مخفی بُد ز پُری چاک کرد
خاک را تابانتر از افلاک کرد
گنج مخفی بد ز پری جوش کرد
خاک را سلطان اطلسپوش کرد
ور بدیدی شاخی از دجلهٔ خدا
آن سبو را او فنا کردی فنا
آنک دیدندش همیشه بی خودند
بیخودانه بر سبو سنگی زدند
ای ز غیرت بر سبو سنگی زده
وان شکستت خود درستی آمده
خم شکسته آب ازو ناریخته
صد درستی زین شکست انگیخته
جزو جزو خم بهرقصست و بهحال
عقل جزوی را نموده این محال
نه سبو پیدا درین حالت نه آب
خوش ببین والله اعلم بالصواب
چون درِ معنی زنی بازت کنند
پرّ فکرت زن که شهبازت کنند
پر فکرت شد گلآلود و گران
زانک گِلخواری، ترا گِل شد چو نان
نان گلست و گوشت کمتر خور ازین
تا نمانی همچو گل اندر زمین
چون گرسنه میشوی سگ میشوی
تند و بد پیوند و بدرَگ میشوی
چون شدی تو سیر، مرداری شدی
بیخبر بیپا ، چو دیواری شدی
پس دمی مردار و دیگر دم سگی
چون کنی در راه شیران خوشتگی؟
آلت اشکار خود جز سگ مدان
کمترک انداز سگ را استخوان
زانک سگ چون سیر شد سرکش شود
کی سوی صید و شکار خوش دود
آن عرب را بینوایی میکشید
تا بدان درگاه و آن دولت رسید
در حکایت گفتهایم احسان شاه
در حق آن بینوای بیپناه
هرچه گوید مرد عاشق بوی عشق
از دهانش میجهد در کوی عشق
گر بگوید فقه، فقر آید همه
بوی فقر آید از آن خوش دمدمه
ور بگوید کفر، دارد بوی دین
آید از گفت ِ شکش بوی یقین
کفِ کژ کز بحر صدقی خاستهست
اصل صاف آن فرع را آراستهست
آن کفش را صافی و محقوق دان
همچو دشنام ِ لب معشوق دان
گشته آن دشنام نامطلوب او
خوش ز بهر عارض محبوب او
گر بگوید کژ، نماید راستی
ای کژی که راست را آراستی
از شکر گر شکل نانی میپزی
طعم قند آید نه نان، چون میمزی
ور بیابد مؤمنی زرین وثن
کی هِلَد آن را برای هر شمن؟
بلک گیرد اندر آتش افکند
صورت عاریتش را بشکند
تا نماند بر ذهب شکل وثن
زانک صورت مانع است و راهزن
ذات زرش دادِ ربانیت است
نقش بت بر نقد زر عاریت است
بهر کیکی تو گلیمی را مسوز
وز صداع هر مگس مگذار روز
بتپرستی چون بمانی در صوَر
صورتش بگذار و در معنی نگر
مرد حجی، همره ِ حاجی طلب
خواه هندو خواه ترک و یا عرب
منگر اندر نقش و اندر رنگ او
بنگر اندر عزم و در آهنگ او
گر سیاهست او همآهنگ توست
تو سپیدش خوان که همرنگ توست
این حکایت گفته شد زیر و زبر
همچو فکر عاشقان بی پا و سر
سر ندارد چون ز ازل بودهست پیش
پا ندارد با ابد بودهست خویش
بلک چون آبست هر قطره از آن
هم سرست و پا و هم بی هر دوان
حاش لله این حکایت نیست هین
نقد حال ما و تست این، خوش ببین
زانک صوفی با کرّ و با فر بود
هرچ آن ماضیست لا یذکر بود
هم عرب ما، هم سبو ما، هم مَلِک
جمله ما یؤفک عنه من افک
عقل را شو دان و زن این نفْس و طَمْع
این دو ظلمانی و منکِر، عقل شمع
بشنو اکنون اصل انکار از چه خاست
زانک کل را گونهگونه جزوهاست
جزو کل نی جزوها نسبت به کل
نی چو بوی گل که باشد جزو گل
لطف سبزه جزو لطف گل بود
بانگ قمری جزو آن بلبل بود
گر شوم مشغول اشکال و جواب
تشنگان را کی توانم داد آب
گر تو اشکالی بکلی و حرج
صبر کن الصبر مفتاح الفرج
احتما کن احتما ز اندیشهها
فکر شیر و گور و دلها بیشهها
احتماها بر دواها سرورست
زانک خاریدنْ فزونیِ گَرست
احتما اصل دوا آمد یقین
احتما کن، قوّت جانت ببین
قابل این گفتهها شو گوشوار
تا که از زر سازمت من گوشوار
حلقه در گوش مه زرگر شوی
تا به ماه و تا ثریا بر شوی
اولا بشنو که خلق مختلف
مختلف جانند تا یا از الف
در حروف مختلف شور و شکیست
گرچه از یکرو ز سر تا پا یکیست
از یکی رو ضد و یک رو متحد
از یکی رو هزل و از یک روی جد
پس قیامت روز عرض اکبرست
عرض او خواهد که با زیب و فرست
هر که چون هندویِ بد سودایی است
روز عرضش نوبت رسوایی است
چون ندارد روی همچون آفتاب
او نخواهد جز شبی همچون نقاب
برگ یک گل چون ندارد خارِ او
شد بهاران دشمن اسرار او
وانک سر تا پا گُلست و سوسنست
پس بهار او را دو چشم روشن است
خار بیمعنی خزان خواهد خزان
تا زند پهلوی خود با گلستان
تا بپوشد حسن آن و ننگ این
تا نبینی رنگ آن و زنگ این
پس خزان او را بهارست و حیات
یک نماید سنگ و یاقوت زکات
باغبان هم داند آن را در خزان
لیک دید یک به از دید جهان
خود جهان آن یک کس است او ابلهست
هر ستاره بر فلک جزو مه است
پس همیگویند هر نقش و نگار
مژده مژده نک همیآید بهار
تا بود تابان شکوفه چون زره
کی کنند آن میوهها پیدا گره
چون شکوفه ریخت، میوه سر کند
چونکه تن بشکست، جان سر بر زند
میوه معنی و شکوفه صورتش
آن شکوفه مژده، میوه نعمتش
چون شکوفه ریخت میوه شد پدید
چونکه آن کم شد، شد این اندر مزید
تا که نان نشکست، قوّت کی دهد؟
ناشکسته خوشهها کی می دهد؟
تا هلیله نشکند با ادویه
کی شود خود صحتافزا ادویه؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، داستانی از خلیفه و یک عرب روایت میشود. خلیفه پس از شنیدن حال عرب، به او کمک میکند و سبوی او را پر از طلا میکند. عرب با شگفتی از این لطف خلیفه، سجده میکند و از خود بیخبر میشود. این داستان به بطن معنایی عمیقتر از بخشندگی و جود خلیفه اشاره دارد و به بررسی نفوس انسانی و جذابیت خیر و نیکی در زندگی میپردازد. همچنین این متن به معانی و نشانهها در زندگی، عشق و حقیقت اشاره کرده و به ما یادآوری میکند که باید فراتر از ظواهر به باطن و محتوای زندگی نگاه کنیم. به طور کلی، پیامی از اتحاد، فطرت انسانی و ضرورت توجه به معانی عمیقتری که در زندگی وجود دارد، ارائه میدهد.
هوش مصنوعی: وقتی خلیفه او را دید و از وضعیتش باخبر شد، آن ظرف را پر از طلا و نعمت بیشتری کرد.
هوش مصنوعی: آن عرب را از فقر نجات داد و به او امکانات و نعمتهای ویژهای بخشید.
هوش مصنوعی: این عبارت بیانگر این است که وقتی فردی با ثروت و امکانات به سمت دجله میرود، بهتر است که آن ثروت را به او ندهید، زیرا ممکن است به راحتی آن را از دست بدهد یا به خطر بیفتد. بنابراین، بهتر است که در انتخابهای خود دقت کنیم و به گزینههای مناسب فکر کنیم.
از راه خشکی و طولانی آمده (و خسته است)، (با قایق) و از راه دجله او را ببرید که نزدیکتر است.
هوش مصنوعی: زمانی که او سوار بر کشتی شد و دجله را دید، از شدت احترام و شرم به سجده افتاد و سرش را خم کرد.
هوش مصنوعی: چه شگفتانگیز است لطف این پادشاه بخشنده و چه شگفتتر آنکه او توانسته است آن آب را به دست آورد.
هوش مصنوعی: چگونه آن دریای بخشش از من قبول کرد؟ آنقدر سریع و بیپروا نقد فریبکار را پذیرفت؟
هوش مصنوعی: ای پسر، تمام جهان را مانند یک سبو (ظرف) در نظر بگیر که از دانش و خوبی پر شده است تا به انتها.
هوش مصنوعی: یک قطره از خوبی او مانند دجله است، که حتی در زیر پوست نمیتواند پُر شود.
هوش مصنوعی: گنجی پنهان بود که پری آن را آشکار کرد و خاک را از آسمان هم درخشانتر کرد.
هوش مصنوعی: گنجی پنهان از دل پری به وجود آمد که خاک را به سلطنتی آراسته کرد.
هوش مصنوعی: اگر میدیدی که شاخی از دجلهٔ الهی را در آب جاری میشود، آن ظرف را نابود کردهای.
هوش مصنوعی: آنها او را دیدند و فکر کردند که همیشه در حال بیخودی است، به همین خاطر بر روی ظرف سنگی ضربه زدند.
هوش مصنوعی: ای که به خاطر غیرتت بر سبو سنگ زدهای، این شکستی که به وجود آوردی، نشانهی استوار بودن خودت است.
هوش مصنوعی: اگرچه آب از شکسته شدن کَم شده، اما این شکست باعث شده تا صد درصد درستی و واقعیت از آن شکل بگیرد.
هوش مصنوعی: هر قسمت از این خم و قندیل به رقص درآمده و عقل محدود را در وضعی غیرقابل تصور قرار داده است.
هوش مصنوعی: نه ظرفی در این حالت دیده میشود و نه آبی خوشمزه، حقیقت را تنها خدا میداند.
هوش مصنوعی: هرگاه به عمق معنا و فهم برسید، وجود شما پر از فکر و اندیشه خواهد شد و همچون پرندهای آزاد و توانمند به پرواز درخواهید آمد.
هوش مصنوعی: ذهن تو به خاطر افکار پیچیده و سنگین، تار و آلوده شده است. چون فردی که در گِل رفته، تو نیز به آن گِل گرفتار شدهای مانند نانی که در خاک افتاده است.
هوش مصنوعی: نان مانند گل است و از گوشت کمتر بخور تا همانند گل در خاک نمانی.
هوش مصنوعی: زمانی که گرسنه میشوی، مانند سگی میشوی که تند و عصبانی است و بدخلقی میکنی.
هوش مصنوعی: وقتی که خود را سیر کردید و در حال غفلت و بیخبر هستید، مثل مرداری میشوید که هیچ حرکتی ندارد و به دیواری تبدیل میشوید که بیجان و بیحس است.
هوش مصنوعی: پس از یک لحظه زندگی مرده و بعد از آن مانند سگ زندگی کردن، چگونه میتوانی در مسیر شیران با خوشی زندگی کنی؟
هوش مصنوعی: به دیگران نشان نده که چه چیزهایی در درون داری، زیرا ممکن است دیگران به ارزش واقعیات پی نبرند. مانند سگ که برای او استخوان ارزشمند است، تو نیز باید به ارزشهای خودت آگاه باشی و به دیگران اجازه ندهی آنها را ناچیز شمارند.
هوش مصنوعی: زیرا وقتی که سگ سیر میشود، دیگر آرام و مطیع نمیماند و به سمت شکار و طعمهی خوشبو میرود.
هوش مصنوعی: آن فرد عرب به خاطر فقر و تنگدستی، خود را به آن درگاه میرساند و به جایی میرسد که قدرت و عظمت را تجربه کند.
هوش مصنوعی: در داستانی اشاره شده که شاه به فردی بیپناه و بیچاره کمک و محبت کرده است.
هوش مصنوعی: هرچه مرد عاشق بگوید، حاکی از عشق اوست و حرفهایش در عرصه عشق خود را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: اگر سخن از علم فقه به میان بیاید، بوی فقر و بینیازی به تمام وجود میرسد و این احساس به شیرینی آن خوشایند است.
هوش مصنوعی: اگر کسی سخن از کفر بگوید، اما در صحبتهایش بوی ایمان و یقین را حس میکنیم.
هوش مصنوعی: کفِ کج که از دریا آمده، در واقع نشانهای از اصل و حقیقتی صاف است که به شکل زیبایی بر یک فرع و شاخه قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: این کفش را صاف و راست بدان، مانند بدگویی که از لب معشوق صادر میشود.
هوش مصنوعی: دشنامی که به او داده شده، حالا دیگر خوشایند شده است، به خاطر زیبایی چهره محبوبش.
هوش مصنوعی: اگر کسی به تو دروغ بگوید، حقیقت را زیبا و جذاب جلوه خواهد داد، ای دروغگو که حقیقت را زیبا جلوه کردی.
هوش مصنوعی: اگر از شکر نان تهیه کنی، طعم آن شبیه قند خواهد بود نه نان، چون شیرینیاش بر طعم واقعیاش غلبه میکند.
هوش مصنوعی: اگر مؤمنی زرین و باارزش پیدا شود، آیا آن را برای هر جادوگری و ساحری تسلیم میکند؟
هوش مصنوعی: چهرهای که به طور موقت و امانت به کسی داده شده، ممکن است در آتش آسیب ببیند و خراب شود.
هوش مصنوعی: برای جلوگیری از باقی ماندن شکل بتها بر روی طلا، باید بدانیم که صور مختلف مانع از دستیابی به حقیقت هستند و میتوانند ما را به انحراف بکشانند.
هوش مصنوعی: خوی و سرشت اصلی انسان شبیه زیبایی و کمال است، اما جلوههای ظاهری و فریبنده مانند بتها تنها ارزش ظاهری دارند و در واقع از ریشه و اصل حقیقی تهی هستند.
هوش مصنوعی: برای کسی که کیکی را به یادگار نگه داشته، نیازی نیست که گلیمی را بسوزاند و از صدای هر مگسی هم نمیتوان در روز چشمپوشی کرد.
مصرع اول: اگر در صورتها بمانی، بتپرست هستی
هوش مصنوعی: مرد حاجی، با همراهی دیگر حاجیان، از هر قوم و ملتی که باشند، طلب کار است.
هوش مصنوعی: به جزئیات ظاهری و زیباییهای رنگ و شکل او توجه نکن، بلکه به عزم و اراده و جهتگیری او نگاه کن.
هوش مصنوعی: اگر او سیاه است، با تو هماهنگ است؛ تویی که سپید هستی، باید او را همرنگ خودت ببینی.
هوش مصنوعی: این داستان به شیوهای پر از نوسانات و تضادهای احساسات بیان شده است، همانطور که افکار عاشقان در حالتی سردرگم و بیپایه و اساس جریان دارند.
هوش مصنوعی: این شعر به ما میگوید که چیزی که از آغاز وجود داشته، هیچ شروعی ندارد و از ابدیت نشأت میگیرد. یعنی وجودش مستقل از زمان و محدودیتهای آن است و به همین دلیل سرآغاز و پایانی ندارد.
هوش مصنوعی: هر قطره از آن همچون آب است؛ هم سر و هم پا دارد و از دو موجود جدا نیست.
هوش مصنوعی: به هیچ وجه این داستان نیست، بلکه وضعیت ما و تو را به طور مستقیم بیان میکند، پس با دقت نگاه کن و تماشا کن.
هوش مصنوعی: زیرا صوفی همراه با جنبههای کریم و زیبا است، هر چه که در گذشته بوده، نباید به یاد آورده شود.
هوش مصنوعی: ما هم عرب هستیم، هم شرابساز، هم پادشاه همه چیزهایی که از حقایق دور میشوند و انحراف پیدا میکنند.
هوش مصنوعی: عقل را مانند دانشی ارزشمند بپندار و آن را از نفسانیت و طمع دور نگهدار، چرا که این دو مانند تاریکی هستند. عقل مانند شمعی است که این تاریکیها را روشن میکند.
هوش مصنوعی: اکنون به این موضوع توجه کن که چرا انکار به وجود آمده است، زیرا هر چیزی به طور کلی از اجزای مختلف و متنوعی تشکیل شده است.
هوش مصنوعی: هیچ جزئی از کل نیست، جزئیات به کل تعلق ندارند. شبیه به بوی گلی است که تنها بخشی از گل است، اما جدا از آن وجود ندارد.
هوش مصنوعی: لذت و زیبایی سبزه بخشی از زیبایی گل است و آواز قمری نیز بخشی از زیبایی بلبل به شمار میرود.
هوش مصنوعی: اگر مشغول بررسی مسائل و سوالات باشم، چگونه میتوانم به تشنگان آبی برسانم؟
هوش مصنوعی: اگر در شرایط سختی هستی و به نظر میرسد که همه چیز دشوار است، باید صبر داشته باشی؛ چرا که صبر کلید گشایش مشکلات است.
هوش مصنوعی: احتمالاً در میان افکار و اندیشهها، میتوان به جانداران و احساسات قوی مثل شیر و گور و همچنین به سرزمینهای سرسبز و جنگلها اشاره کرد.
گر در مصرع دوم بیماری پوستی است که مویها را بریزاند و بدن خارش کند.
احتما: پرهیز بیمار از خوراکی.
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که انسان باید خود را آماده کند و ظرفیت پذیرش آموزههای ارزشمند را داشته باشد، تا بتواند از چیزهای باارزش و گرانبهایی چون دانش و حکمت بهرهمند شود. به نوعی، اگر کسی به یادگیری و رشد فکری خود اهمیت دهد، میتواند به جایگاههای بالاتری دست یابد.
هوش مصنوعی: برای اینکه به اوج و زیباییهای بزرگ دست پیدا کنی، باید تسلیم و پیرو کسی شوی که هنر و تجربهاش را در اختیارت قرار میدهد.
هوش مصنوعی: ابتدا توجه کن که انسانها در جوهر و روح خود متفاوت هستند؛ تا آنکه از الفاظ و واژهها به دوستی و ارتباط بپردازند.
هوش مصنوعی: در حروف و کلمات مختلف احساساتی وجود دارد، هرچند که از نظر ظاهری و معنایی همه آنها یگانه و یکسان به نظر میرسند.
هوش مصنوعی: از یک سو باید با کسی که خلاف تو فکر میکند مقابله کنی و از سوی دیگر با کسی که همفکر توست هم همکاری داشته باشی. گاهی باید جدی باشی و گاهی باید به شوخی و بدون درگیری به مسائل نگاه کنی.
هوش مصنوعی: پس روز قیامت، روز بزرگ نمایش است و در آن روز، همه جمال و زیباییها به نمایش گذاشته خواهد شد.
هوش مصنوعی: هر کس که مانند هندی بداندیش شود، روزی او به آبروریزی و رسوایی دچار خواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر مانند آفتاب چهرهای نداشته باشد، هیچ چیز جز شب تیره و تار نمیتواند او را بپوشاند.
هوش مصنوعی: برگ یک گل مانند این است که خاری ندارد، و در بهار، دشمن رازهای او میشود.
هوش مصنوعی: او تمام وجودش به زیبایی و لطافت گل و سوسن است، از این رو در بهار، چشمانش درخشان و روشن است.
هوش مصنوعی: خاری که در پاییز وجود دارد، هیچ ارزشی ندارد و تنها در پاییز میماند، تا زمانی که در کنار باغ گل قرار گیرد.
هوش مصنوعی: برای اینکه زیبایی و خوبی این پنهان بماند و عیب و زشتی آن نمایان نشود، لازم است که رنگ و لعاب خوبیها را ببینی و عیبها را فراموش کنی.
هوش مصنوعی: خزان برای او همچون بهار است و زندگی به گونهای میشود که سنگ و یاقوت به زکات تبدیل میشوند.
هوش مصنوعی: باغبان میداند در فصل پاییز چه بر سر درختان میآید، اما یکبار دیدن زیبایی بهار، ارزشش بیشتر از همه دیدهها و تجربههای دیگر است.
هوش مصنوعی: جهان در واقع یک موجودیت واحد است و هر کسی که آن را تقسیم کند، دچار نادانی است، چراکه هر ستاره در آسمان جزئی از آن یک حقیقت است.
هوش مصنوعی: میگویند هر طراحی و تصویر زیبا، نوید بهار را میدهد و این خبر خوشی است که به زودی بهار خواهد آمد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که شکوفهها مانند زره درخشان هستند، میوهها چگونه میتوانند دیده شوند و به هم گره بخورند؟
هوش مصنوعی: زمانی که شکوفهها فرو میریزند، میوهها به وجود میآیند و زمانی که بدن میمیرد، جان از آن جدا میشود.
هوش مصنوعی: میوه نمایانگر معنی و ارزش درونی است و شکوفه نمایانگر زیبایی ظاهری. این شکوفه خبر از نعمتهایی میدهد که در پس آن وجود دارد.
هوش مصنوعی: زمانی که شکوفهها ریخته میشوند، میوهها نمایان میشوند. هنگامی که شکوفهها کاهش مییابند، میوهها به وجود آمده و رشد میکنند.
هوش مصنوعی: تا وقتی که نان (که نماد قوت و sustenance است) نشکسته، کسی قوی نمیشود. خوشههای گندم هم تا زمانی که نشکنند، نمیتوانند محصولی بدهند.
هوش مصنوعی: تا وقتی که هلیله (گیاهی دارویی) نشکند و از خواصش استفاده نشود، چگونه ادویهها میتوانند تأثیر خود را در تقویت سلامتی نشان دهند؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
# در مصرع: گنج مخفی بد ز پری جوش کرد
پَری به فتح پ صحیح نیست بلکه به ضم پ صحیح است.
# در بیت ۸۰، کی مِی دهد؟ درست است؛ یعنی کی مِی و شراب دهد؟
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۱ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.