نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۴۴ - مناظرهٔ نقاشان رومی و چینی
مگر نو کند عمر پژمرده را
به جوش آرد این خون افسرده را
نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۲۰ - مقالت اول در آفرینش آدم
آب رساند این گل پژمرده را
زد به سراندیب سراپرده را
عطار » مصیبت نامه » بخش نهم » بخش ۵ - الحكایة و التمثیل
میره گفت آن مرد خرگم کرده را
روفساری آر و گیر این مرده را
عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و یکم » بخش ۱۲ - الحكایة و التمثیل
چون سری پیدا نبد این گرده را
سر بگردید از جنون این مرده را
عطار » اشترنامه » بخش ۲۵ - رسیدن سالك با پرده پنجم
های تو با هوی من شد پرده را
برفکن از روی این گم کرده را
عطار » اشترنامه » بخش ۲۷ - رسیدن سالك وصول با پرده ششم
نور آن صندوق اندر پرده را
اوفتاده بود روشن کرده را
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴
اشکم برون می افگند راز از درون پرده را
آری، شکایتها بود، از خانه بیرون کرده را
چون من به آزاری خوشم، ترک دلازاری مکن
آخر به دست آور گهی این خاطر آزرده را
صد پی مرا تیر جفا، بر دل زد آن ابرو کمان
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » آیینه سکندری » بخش ۱ - ساقی نامه
بیا مطربا ساز کن پرده را
بسوز این دل عشق پرورده را
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۴۹ - آمدن فغفور به نزد پریدخت
ببوسید خاک سراپرده را
به لب برنهاد آب افسرده را
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۴۶
ای مه خرگه نشین از رخ برافکن پرده ا
شاد کن آخر گهی دلهای غم پرورده را
گر به گورستان مشتاقان سواره بگذری
جان دمد در تن صدای سم اسبت مرده را
جان به لب آوردیم لب بر لبم نه یک نفس
[...]
جامی » هفت اورنگ » تحفةالاحرار » بخش ۱۳ - در منقبت قطب الطریق غوث الخلایق خواجه بهاء الملة والدین محمد البخاری المعروف به نقشبند قدس الله تعالی سره
برفکن از پردگی این پرده را
گرم کن از وی دل افسرده را
جامی » هفت اورنگ » تحفةالاحرار » بخش ۴۰ - مقاله دهم در اشارت به سهر که نشانه هوشیاری و علامت بخت بیداریست
ننگری این دیر بقا پرده را
وین همه اوضاع نوآورده را
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵
به خلوت بهل شیخ دل مرده را
که دوزخ بهشت است افسرده را
دل زاهد از می کجا بشکفد
شکفتن محال است پژمرده را
اگر درد جامی دهد لعل تو
[...]
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶
بیتو از گلشن چه حاصل خاطر افسرده را؟
خندهٔ گل دردسر میآورد آزرده را
ساغری خواهم دم آخر مگر همراه او
سوی تن باز آورم جان به لب آورده را
نه همین بیسوز عشقَست، از هوس هم گرم نیست
[...]
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲
دنبال اشک افتادهام جویم دل آزرده را
از خون توان برداشت پی نخجیر پیکان خورده را
با این رخ افروخته هر جا خرامان بگذری
از بادِ دامن میکنی روشن چراغ مرده را
گر ترک چشم رهزنت نشناخت قدر دل چه شد؟
[...]
ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۴۳
باز عشقش تازه کرد از نو دل افسرده را
آری آتش آب حیوان است شمع مرده را
از نگاهش دارم امید وصالی زان که گاه
میرود صیاد از پی ، صیدِ پیکان خورده را