ای مه خرگه نشین از رخ برافکن پرده ا
شاد کن آخر گهی دلهای غم پرورده را
گر به گورستان مشتاقان سواره بگذری
جان دمد در تن صدای سم اسبت مرده را
جان به لب آوردیم لب بر لبم نه یک نفس
تا به تو بسپارم این جان به لب آورده را
گر به خون غلطم چه باک او را که طفل خوردسال
رقص داند اضطراب مرغ بسمل کرده را
شربت هجران چشیدم فکر جان کندن چه سود
چون امید زیست باشد زهر قاتل خورده را
بی طلب نتوان وصالت یافت آری کی دهد
دولت حج دست جز رنج بیابان برده را
نیست وقت توبه جامی خیز تا بر یاد دوست
جام می گیریم رغم زاهد افسرده را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق، درد و آرزوهای عاشقانه است. شاعر از معشوق خود خواسته تا پرده از چهرهاش بردارد تا دلهای غمزده را شاد کند. با اشاره به گذر از گورستان عاشقان، احساس ناامیدی و سرگشتگی خود را بیان میکند و میخواهد جانش را به معشوق بسپارد. همچنین از تلخی جدایی و زهر هجران سخن میگوید و میپرسد که آیا دردی که میکشد فایدهای دارد یا خیر. در نهایت با یادآوری اهمیت عشق و وصال، از مخالفت با زاهدان و شادی در یاد دوست دعوت میکند.
هوش مصنوعی: ای ماه زیبا، از چهرهات پرده کنار بزن و دلها را شاد کن؛ زیرا زمان خوشی برای افرادی که دلهای پر از غم دارند، فرارسیده است.
هوش مصنوعی: اگر از بالای اسب به گورستان عاشقان عبور کنی، زندگی به بدن مردگان باز میگردد و صدای سم اسب تو در آنجا شنیده میشود.
هوش مصنوعی: من به مرز خستگی رسیدم و دیگر طاقت ندارم، اما نمیتوانم حتی یک نفس به تو بگویم که این جان خسته و ناتوان را به تو بسپارم.
هوش مصنوعی: اگر من به خون خودم در حال غلتیدن باشم، چه اهمیتی دارد؟ او که یک کودک خردسال میتواند برقصند، همانطور که اضطراب یک پرنده زخمی را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: من طعم تلخ جدایی را چشیدم، اما چه فایده دارد که به فکر مرگ باشم وقتی که امید به زندگی هنوز وجود دارد، حتی اگر زهر کشندهای را خورده باشم.
هوش مصنوعی: برای دستیابی به وصل و معشوق، بدون تلاش و طلب نمیتوان به نتیجهای رسید. آیا کسی که به راحتی به حج میرود، ارادت و ظرفیت لازم برای این کار را دارد یا اینکه فقط تلاش و رنج کشیدن در مسیر، موجب دستیابی به این نعمت میشود؟
هوش مصنوعی: وقت توبه و بازگشت نیست، پس بیا تا به یاد دوست، بادهای بنوشیم و حال زاهد ناراحت را نادیده بگیریم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بیتو از گلشن چه حاصل خاطر افسرده را
خنده گل دردسر میآورد آزرده را
ساغری خواهم دم آخر مگر همراه او
سوی تن باز آورم جان به لب آورده را
نه همین بیسوز عشقست، از هوس هم گرم نیست
[...]
پوست زندان است بر تن زاهد افسرده را
حاجت زندان دیگر نیست خون مرده را
بر جراحت بخیه نتواند ره خوناب بست
سود ندهد مهر خاموشی دل آزرده را
خضر در سرچشمه تیغش نمازی می کند
[...]
باز عشقش تازه کرد از نو دل افسرده را
آری آتش آب حیوان است شمع مرده را
از نگاهش دارم امید وصالی زان که گاه
میرود صیاد از پی پیکان خورده را
کرد ظاهر از نقاب آن روی گلگون کرده را
سوخت غمهای بصد خون جگر پرورده را
بی نقاب شرم، بی نور است حسن مهوشان
روشنی هرگز نباشد دیده بی پرده را
بی بصیرت هم ز فیض جستجو بی بهره نیست
[...]
شمع ریز امرد که جان بخشد تن افسرده را
زنده سازد قالب او شمع های مرده را
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.