عنان بر در طوبی آباد زد
ز دو چشم خود باغ را آب زد
ببوسید خاک سراپرده را
به لب برنهاد آب افسرده را
یکی از مقیمان آن بارگاه
فرو گفت در گوش فغفور شاه
از آن رفتن سام در بوستان
دگر قتل چوبک زن و پاسبان
ولیکن بگفت این که شب تا سحر
بخورد از نبات پریدخت بر
چو آن گفته بشنید فغفور چین
برآشفت و بر ابرو افکند چین
ولیکن به یل راز پیدا نکرد
به دل غیر تدبیر را جا نکرد
دلش خون شد و چهرهاش زعفران
بخواندش بر خویشتن سروران
بگفتا چه سازم که این مرد گرد
نهنگی است با رزم و با دست برد
سر ژند جادو ز تن دور کرد
مکوکال را زنده در گور کرد
به نخجیر سر دیو جادو ربود
طلسمات زرینهدژ برگشود
مگر چاره سازم به هنگام می
به بیهوش دارو بگیریم وی
همی گفت گیرم به نرمش مگر
زنم گردنش را به تیغ و تبر
بزرگان لشکر همه همنفس
بگفتند چاره همین است و بس
نگرد از بد و نیک با او سخن
نشد سام آگه از آن انجمن
همان شب یکی بزم فرمود شاه
نشستند گردان زرین کلاه
می لعل در ساغر انداختند
به مجلس همه سر برافراختند
به می مست گشتند پیر و جوان
ز باده شده چهره چون زعفران
همه باده خوردند برنا و پیر
بسی مست و بیهش بسی شیرگیر
شهنشاه جام دمادم به سام
بپیمود از شام تا وقت بام
چو شد بام پس داروی هوش بر
فکندند در جام یل بیخبر
پریدخت از آن جامهها پاره کرد
نتانست مکر پدر چاره کرد
بزد دست و بدرید جامه به زار
به رخ برزده از طپانچه هزار
به فندق دو گل را خراشیده کرد
چو باران به گل اشک پاشیده کرد
به گیسوی چون سنبلش چنگ زد
همی بر سر و سینهاش سنگ زد
ز مهر رخ یار پرجوش گشت
ز پا اندر افتاد و بیهوش گشت
چو شد سام سست از می خوشگوار
بیفتاد از پای آن نامدار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن داستانی است که در آن شخصی به نام «عنان» به باغی در طوبی میرود و از زیباییهای آنجا لذت میبرد. او به خاک و آب باغ بوسه میزند و در مورد یک واقعه نگرانکننده با «فغفور شاه» صحبت میکند. شاه از نگرانیهای خود دربارهٔ مردی به نام «سام» و قدرتهایش میگوید و تصمیم میگیرد که باید چارهای بیندیشد. بزرگان لشکر به شاه پیشنهاد میدهند که از سام به نرمی برخورد کند.
بقای شاه به برگزاری یک بزم و نوشیدن می برای فراموش کردن نگرانیها میگذرد. در این بزم، شراب میخورند و مست میشوند. پس از مست شدن، شاه دارویی را در جام سام میریزد تا او را بیهوش کند. اما پریدخت، دختر جادوگر، با مکر خود تلاش میکند تا از این وضعیت بگریزد و دچار درد و رنج میشود. داستان به بیهوشی سام و پایان بزم میانجامد.
هوش مصنوعی: با دو چشم خود بر درختان طوبی نگاهی انداخت و باغ را سیراب کرد.
هوش مصنوعی: خاک چادر را بوسید و با لب، آب غمگین را بالا برد.
هوش مصنوعی: یکی از ساکنان آن کاخ به آرامی در گوش شاه فغفور چیزی گفت.
هوش مصنوعی: سام به باغی دیگر رفت، جایی که دیگر چوبکزن و پاسبانی وجود ندارد و ماجراهای جدیدی آغاز میشود.
هوش مصنوعی: اما او گفت که کسی که شب تا صبح از شکر دختر پری میخورد، خوشبخت است.
هوش مصنوعی: وقتی فغفور چین آن حرف را شنید، بسیار ناراحت شد و ابروانش را در هم کشید.
هوش مصنوعی: اما یل (سردار) به راز دست نیافت و در دل هیچ کس دیگری جایی برای تدبیر پیدا نکرد.
هوش مصنوعی: دلش پر از اندوه شد و چهرهاش به رنگ زعفران درآمد، به گونهای که این حال او برای دیگران به یادگار ماند.
هوش مصنوعی: او گفت: چه کاری باید انجام دهم که این مرد به مانند نهنگی بزرگ و با قدرت در نبرد و غارت است؟
هوش مصنوعی: سر جادو را از بدن دور کرد و مکوکال را در حال زنده بودن به خاک سپرد.
هوش مصنوعی: در این بیت اشاره به این دارد که شخصی به دام شکار دیو جادو افتاده و با استفاده از طلسمات خاص، که به نوعی قدرت و محافظت محسوب میشوند، بر مشکلات غلبه کرده و از موانع عبور کرده است.
هوش مصنوعی: آیا میتوانم در زمان مستی دارویی بیابم که کمکم کند؟
هوش مصنوعی: او در حال گفتن است که شاید بتوانم با نرمی و ملایمت به او نزدیک شوم، اما در دل ممکن است بخواهم گردنش را با شمشیر و تبر بزنم.
هوش مصنوعی: فرماندهان و پیشوایان لشکر جمع شدند و همگی به این نتیجه رسیدند که تنها این راه حل کافی است.
هوش مصنوعی: از ابتدای کار، وقتی با او صحبت کردی، نیکی به وجود نیامد. سام از آن نشست باخبر است.
هوش مصنوعی: در آن شب، شاه میهمانی ترتیب داد و جمعی با کلاههای طلایی دور هم نشستند.
هوش مصنوعی: در مجلس، می لعل را در داخل جام ریختند و همه حضار سرهای خود را بالا کردند.
هوش مصنوعی: همه از پیر و جوان به نوشیدن شراب مشغول شدند و رنگ چهرهشان به مانند زعفران تغییر کرد.
هوش مصنوعی: همه، چه جوان و چه پیر، نوشیدنی خوردند و اکنون بسیاری به حالت مستی و بیخبری فرو رفتهاند، و بسیاری هم از لذت آن بهرهمند شدهاند.
هوش مصنوعی: پادشاه هر لحظه در حال نوشیدن از شیشهای بود و از شهر شام به سمت سام در حرکت بود تا صبح فرا برسد.
هوش مصنوعی: وقتی صبح فرارسید، داروی هوش را در جامی ریختند و یل بیخبر از آن شد.
هوش مصنوعی: دختر پری لباسهایش را پاره کرد، زیرا نتوانست از فریب پدرش فرار کند.
هوش مصنوعی: دستش را بالا برد و جامه را پاره کرد، در حالی که روی صورتش ردهای ناشی از ضربهها نمایان بود.
هوش مصنوعی: دو گل را مانند فندق خراش داد، همانطور که باران بر گلها اشک میپاشد.
هوش مصنوعی: او با دست خود به موهای خوشبویش چنگ میزد و بر سر و سینهاش سنگ میانداخت.
هوش مصنوعی: از عشق چهره محبوب، دل شاد و پرانرژی شد، اما بهقدری تحت تاثیر قرار گرفت که از پا افتاد و بیهوش گردید.
هوش مصنوعی: زمانی که سام تحت تأثیر شراب لذتبخش قرار گرفت، از پای آن پهلوان بزرگ سقوط کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.