فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱۱ - در داستان ابو منصور
مرا گفت کز من چه باید همی
که جانت سخن برگراید همی
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۱۲
بترسم که چشم بد آید همی
سر از خواب خوش برگراید همی
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۲ - داستان نوشزاد با کسری
مرا دین کسری نباید همی
دلم سوی مادر گراید همی
فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۲۳
مرا این ز اختر بد آید همی
که نامم به خاک اندر آید همی
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۹ - صفت خواندن ورقه مادر گلشاه را و زاری کردن
به من بر ترا رحم ناید همی؟
چو من بنده ای تان نباید همی؟
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۷ - در ستایش مردم گوید
یکی موی از این کم نباید همی
وگر باشد افزون نشاید همی
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۵ - در مولود پسر جمشید گوید
یکی چاره هزمان نماید همی
بدان چاره مان جان رباید همی
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۲۴ - نامه ضحاک به اثرط و خواندن پهلوان گرشاسب را
بدین چاره گرشاسب باید همی
وگر زود ناید نشاید همی
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۷۶ - داستان شاه روم و دخترش
به کس کار من برنیاید همی
ازین پس مرا رفت باید همی
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۷۸ - رفتن گرشاسب به شام
به دیدار رخ جان فزاید همی
به گفتار خوش دل رباید همی
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۲۳ - خبر یافتن فغفور از کشتن جرماس و قلا
به پیکان سر از تن رباید همی
به تیغش ز یک تن دو آید همی
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۸۵ - نامه نوشتن فرامرز به طورگ
به پیغام سوی تو آید همی
زمانی به ره بر نپاید همی
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۸۶ - فرستادن بهمن،سیه مرد را بر سر راه فرامرز
کنون گر زمانم سرآید همی
سرانجام گل بسته آید همی
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲ - وصف بهار و مدح منصور بن سعید
نسل را بیشک ز کافور ار زیان آید همی
چون که نسل شاخ را از وی بیفزاید همی
هر شب از شاخ سمن کافورتر زآید همی
سوی او زان طبع گرم لاله بگراید همی