گنجور

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱۴ - آگاهی بهرام از وفات پدر

 

گرچه ایرانیان خطا کردند

کز دل آزرم ما رها کردند

نظامی
 

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱۹ - بر تخت نشستن بهرام به جای پدر

 

شکر یزدان ز دل رها کردند

شَفْقَت از سینه‌ها جدا کردند

نظامی
 

عراقی » عشاق‌نامه » آغاز کتاب » بخش ۱۱ - اندر ابتدای کتاب

 

چون در گنج دوست وا کردند

به من این شیوه را عطا کردند

عراقی
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۳۲ - دربیان آنکه شعر اولیاء همه تفسیر است و سرّ قرآن زیرا که ایشان از خود نیست گشته‌اند و به خدا قائم‌اند. حرکت و سکون ایشان از حق است که «قلب‌المؤمن بین اصبعین من اصابع الرّحمن تقلبه کیف یشاء». آلت محض‌اند در دست قدرت حق؛ جنبش آلت را عاقل به آلت اضافت نکند بخلاف شعر شعراء که از فکرت و خیالات خود گفته‌اند و از مبالغه‌های دروغ تراشیده و غرضشان از آن اظهار فضیلت و خودنمایی بوده است همچون آن بت‌پرست که بتی را که خود می‌تراشد معبود خود می‌کند که «اتعبدون ما تنحتون» شعرا شعر اولیا را که از ترک حرص و فنای نفس آمده است همچو شعر خود می‌پندارند؛ نمی‌دانند که در حقیقت فعل و قول ایشان از خالق است، مخلوق را در آن مدخل نیست. زیرا شعر ایشان خودنمایی نیست خدانمایی است مثال این دو شعر چنان باشد که باد چون از طرف گلشن آید بوی گل رساند و چون از گلخن آید بوی ناخوش آورد اگرچه باد یکی است اما به سبب گذرگاه مختلف بویش مختلف شود هر که‌را مشامی باشد فرق هر دو را داند که «المؤمن کیس ممیز» یکی که سیر خاید اگرچه مشک گوید به مشامها بوی سیر رسد و برعکس هرکه مشک خاید و لفظ سیر گوید بوی مشک آید

 

خودی خویش را رها کردند

دائماً روی با خدا کردند

سلطان ولد
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۲

 

مرا به دردِ دل از دوستان جدا کردند

چه بد که با منِ درویشِ مبتلا کردند

به دل جدا نتوان کرد دوست را از دوست

که دوستان را یک دل ز ابتدا کردند

ز فرطِ حسنِ دل‌آویزِ خوب‌رویان بود

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » مثنوی روز و شب » بخش ۱۳ - پیغام پنجم شب به روز

 

تا شعار تو پیشوا کردند

رسم و آیین خود رها کردند

حکیم نزاری
 

عبید زاکانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - در مدح خواجه رکن‌الدین عمیدالملک وزیر

 

خسروا پیش که این طاق معلی کردند

سقف این طارم نه پایهٔ مینا کردند

هرچه بخت تو طلب کرد بدو بخشیدند

هرچه اقبال تو میخواست مهیا کردند

جود آواره و مرضی ز جهان گم شده بود

[...]

عبید زاکانی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۹

 

در وسعتگه مشرب به رخم واکردند

پردهٔ چشم مرا دامن صحرا کردند

غنچهٔ لاله شد آنروز که خلوتگه داغ

جای خالت به دلم همچو سویدا کردند

عمر بی باکی تیغ مژه های تو دراز

[...]

جویای تبریزی
 

حزین لاهیجی » مثنویات » ودیعة البدیعه (حدیقهٔ ثانی) » بخش ۴۱

 

همسریها به اولیا کردند

عهد بدگوهری ادا کردند

حزین لاهیجی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳

 

فغان که مدعیان از منت جدا کردند

مرا به درد جدائیت مبتلا کردند

به درد مردم و آن کافران سنگین دل

نه رحم بر من و نه شرم از خدا کردند

چو آخرم ز تو می ساختند بیگانه

[...]

رفیق اصفهانی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل چهارم - ترکیب‌بندها » شمارهٔ ۴ - هفت بند نینوایی

 

چو قاسمان بلا قسمت بلا کردند

تمام، قسمت مظلوم کربلا کردند

چه عهد ها که به بستند کوفیان با وی

عجب به عهد خود آن ناکسان وفا کردند

شه حجاز بسوی عراق با صد شور

[...]

ترکی شیرازی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۷۷ - و برای او همچنین

 

کوفیان چون به صف ماریه غوغا کردند

بهر تاراج حرم دست ستم وا کردند

هر چه بود از زر و خلخال به غارت بردند

هر چه بد چادر معجر همه یغما کردند

نقد ایمان پی ده روز جهان داده ز دست

[...]

صامت بروجردی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » ماده تاریخ‌ها و قطعات مناسبتی » شمارهٔ ۱۰۶ - در تعریف سخن و اهل سخن

 

از سخن اهل سخن کار مسیحا کردند

بس دل مرده کزین معجزه احیا کردند

از طبیبان بدن علت تن شد زایل

وین طبیبان مرض روح مداوا کردند

تا بفکر تو رسانند سخن‌های دقیق

[...]

صغیر اصفهانی