گنجور

 
صغیر اصفهانی

از سخن اهل سخن کار مسیحا کردند

بس دل مرده کزین معجزه احیا کردند

از طبیبان بدن علت تن شد زایل

وین طبیبان مرض روح مداوا کردند

تا بفکر تو رسانند سخن‌های دقیق

فکرها کرده پس آنگه سخن انشا کردند

خسروان ملک گرفتند به نیروی سیاه

شاعران فتح جهان با تن تنها کردند

در همه دور زمان رهبر مردم گشتند

از همه کار جهان حل معما کردند

این چه سحر است و چه اعجاز که از روزن گوش

همره گفتهٔ خود جای به دلها کردند

عمر خود را به محلی گذراندند ولی

جا پس از رحمت خود در همه دنیا کردند

تا نگرداندشان چشمهٔ خورشید تباه

قطرهٔ هستی خود وصل بدریا کردند

نیست این وصف زهر یاوه سر از انقوم است

که تکلم ز زبان دل دانا کردند

افتخاری چوندیدند از این بیش صغیر

با تخلص رقم خود همه‌امضا کردند

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عبید زاکانی

خسروا پیش که این طاق معلی کردند

سقف این طارم نه پایهٔ مینا کردند

هرچه بخت تو طلب کرد بدو بخشیدند

هرچه اقبال تو میخواست مهیا کردند

جود آواره و مرضی ز جهان گم شده بود

[...]

جویای تبریزی

در وسعتگه مشرب به رخم واکردند

پردهٔ چشم مرا دامن صحرا کردند

غنچهٔ لاله شد آنروز که خلوتگه داغ

جای خالت به دلم همچو سویدا کردند

عمر بی باکی تیغ مژه های تو دراز

[...]

صامت بروجردی

کوفیان چون به صف ماریه غوغا کردند

بهر تاراج حرم دست ستم وا کردند

هر چه بود از زر و خلخال به غارت بردند

هر چه بد چادر معجر همه یغما کردند

نقد ایمان پی ده روز جهان داده ز دست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه