گنجور

 
صغیر اصفهانی

از سخن اهل سخن کار مسیحا کردند

بس دل مرده کزین معجزه احیا کردند

از طبیبان بدن علت تن شد زایل

وین طبیبان مرض روح مداوا کردند

تا بفکر تو رسانند سخن‌های دقیق

فکرها کرده پس آنگه سخن انشا کردند

خسروان ملک گرفتند به نیروی سیاه

شاعران فتح جهان با تن تنها کردند

در همه دور زمان رهبر مردم گشتند

از همه کار جهان حل معما کردند

این چه سحر است و چه اعجاز که از روزن گوش

همره گفتهٔ خود جای به دلها کردند

عمر خود را به محلی گذراندند ولی

جا پس از رحمت خود در همه دنیا کردند

تا نگرداندشان چشمهٔ خورشید تباه

قطرهٔ هستی خود وصل بدریا کردند

نیست این وصف زهر یاوه سر از انقوم است

که تکلم ز زبان دل دانا کردند

افتخاری چوندیدند از این بیش صغیر

با تخلص رقم خود همه‌امضا کردند

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode