گنجور

 
صامت بروجردی

کوفیان چون به صف ماریه غوغا کردند

بهر تاراج حرم دست ستم وا کردند

هر چه بود از زر و خلخال به غارت بردند

هر چه بد چادر معجر همه یغما کردند

نقد ایمان پی ده روز جهان داده ز دست

خاک اندر سر دین و سر دنیا کردند

تا قیامت نکند اشک محبان خاموش

آتشی را که در آن مرحله برپا کردند

آتش اندر حرم شاه جگر تشنه زدند

اهلبیتش همگی روی صحرا کردند

یک طرف جای کفن کردن نعش شهدا

بهر جولان فرس ظلم مهیا کردند

یک طرف عارض نیلی بین هر خاری

دل افسرده یتیمان حسین جا کردند

شمر بر حنجر شاه شهدا خنجر زد

خواهرانش همه از دور تماشا کردند

بس نبود اینکه لب تشنه بریدند ز تن

بسر نیزه سر زاده زهرا کردند

بسکه دیدند غم و درد که هر دم صد بار

مرگ خود زینب و کلثوم تمنا کردند

شکر این منصب عظمی که لب (صامت) را

به عزای پسر فاطمه گویا کردند