مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۹۴
زلف تو که دل در شکنش زندانیست
دزد است و به آویختگی ارزانیست
دل برد و هزار کس گواهند بر این
وان شوخ هنوز بر سر پیشانیست
مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۹۵
در سینه دلم که گنج لعل کانیست
رویش ز ستمهای تو در ویرانیست
سرگردانم ز من چه گردانی سر
خود بهر من از تو همه سرگردانیست
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۳۶
شهی که پاس رعیت نگاه میدارد
حلال باد خراجش که مزد چوپانیست
وگر نه راعی خلق است زهرمارش باد
که هر چه میخورد او جزیت مسلمانیست
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۶ - تقریرات ثلاثه
شهی که حفظ رعیّت نگاه میدارد
حلال باد خراجش که مزد چوپانیست
وگرنه راعی خلق است زهر مارش باد
که هر چه میخورد او جزیت مسلمانیست
سعدی » خبیثات و مجالس الهزل » خبیثات » شمارهٔ ۳
آنکه سروش به قدّ و بالا نیست
با همه راست است با ما نیست
جامهدان فراخ و سیمینش
همه را جای هست، ما را نیست
بوالعجب طاعتی که من دارم
[...]
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۲۷
نه بلبل بر گلش تسبیحخوانی است
که هر خاری به تسبیحش زبانیست
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲
ز جانان مهر و از ما جانفشانیست
جواب مهربانان مهربانیست
همی گوید لبش کاینک من و تو
گرت سودای آب زندگانیست
تو آن شمعی که جان پروانه توست
[...]
همام تبریزی » مثنویات » شمارهٔ ۱۱ - فی التواضع
هرکه را زهد با گرانجانیست
او نه رحمانی است شیطانیست
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۱
نگارا، روز عیش و شادمانیست
هوای سبزه و صوت و اغانیست
مرا بی تو چه جای زندگانیست
که دل بی عشق و جان بی شادمانیست
ز چشم خویش ترسانم به رویت
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۰
می نوش که دور شادمانیست
خوش باش که روز کامرانیست
سر بر مکش از شراب کایام
از تیغ اجل به سر فشانیست
این دل که ز عشق می خورد خون
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۱۱ - پرده برداشتن دمهای سرد از روی لیلی، و دیدن مادر پژمردگی آن گل، و شمهای ازان پرده دریدگی در دماغ پدرش دمیدن، و روان کردن پیر، آب از دو دیده، و لیلی را، چون ریحان سفالین، در گوشهٔ محنت، پای در گل کردن
چون اهل زمانه را وفا نیست
ز ایشان طلب وفا روا نیست
حسینی » کنز الرموز » بخش ۱ - بسم اللّه الرحمن الرحیم
چون کمال دانشم نادانیست
چاره کارم همه حیرانیست
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۴
ز ما بودی، جدا بودن روا نیست
یکی گفتی، دویی کردن سزا نیست
وجود خود ز ما خالی مپندار
که نقش از نقشبند خود جدا نیست
سرایی ساختی اندر دماغت
[...]
اوحدی » جام جم » بخش ۹۷ - در صفت زرق و ریا و ارباب آن
تیغ درویش تیغ یزدانیست
تیغ سلطان به شحنه ارزانیست
ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰
بحسن روی تو خورشید عالم آرانیست
بلطف رسته دندان تو ثریا نیست
توئی چو سرو ولی سرو ماهرخ نبود
توئی چو ماه ولی ماه سرو بالا نیست
ز جان غلام قد همچو سرو آزادت
[...]