می نوش که دور شادمانیست
خوش باش که روز کامرانیست
سر بر مکش از شراب کایام
از تیغ اجل به سر فشانیست
این دل که ز عشق می خورد خون
با دشمن خود به دوستگانیست
مغرور مشو به بانگ نایی
کاواز درای کاروانیست
هر دم که به خوشدلی برآید
سرمایه حاصل جوانیست
ساقی دل مرده زنده گردان
زان می که چو آب زندگانیست
عشق آمد و عقل رخت بر بست
این هم ز کمال کاردانیست
بی خوابی و عاشقیست کارم
سگ بهر وفا و پاسبانیست
خسرو به گزاف چند لافی
بانگ دهل از تهی میانیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به اهمیت شادی و خوشی در زندگی اشاره میکند و میگوید که باید از لذتها بهرهبرد و از غم و اندوه دوری کرد. او تأکید میکند که هیچ چیز پایدار نیست و باید از جوانی و نشاط استفاده کرد. همچنین به عشق و تأثیر آن بر عقل و زندگی اشاره میکند و عشق را بالاتر از عقل میداند. در نهایت، به بیخوابی و عاشقی اشاره میکند و بیان میکند که در عشق وفاداری شبیه به وفاداری سگ دارد. به طور کلی، شعر به شادی، عشق و زندگی با تمام چالشهایش میپردازد.
هوش مصنوعی: بخوشی و شادی زندگی کن و از لحظههای خوب لذت ببر، زیرا این ایام فرصتی برای خوشحالی و کامیابی است.
هوش مصنوعی: سرت را از نوشیدن شراب برکش، چون روزی که موعود است با تیغ مرگ بر سرت فرود میآید.
هوش مصنوعی: دل من از عشق به شدت آزار میبیند و با وجود اینکه دچار رنج و درد است، هنوز به دوستان و عزیزان خود عشق میورزد.
هوش مصنوعی: به خود مغرور نشو به صدای نی، زیرا آن صدا نمایانگر حضور کاروانی است.
هوش مصنوعی: هر لحظه که با شادی و خوشحالی زندگی کنیم، موجب بهرهبرداری از سرمایه و خوشیهای دوران جوانیمان خواهد بود.
هوش مصنوعی: ای ساقی، با آن میات که همچون آب حیات است، دل مرده را زنده کن.
هوش مصنوعی: عشق به زندگی فرد نفوذ کرده و عقل و منطق او را کنار گذاشته است، و این نشاندهندهی اوج مهارت و نبوغ او در این مسیر است.
هوش مصنوعی: بیداری شبانه و عشق، کار من شده است. من مانند سگی وفادار، در نگهداری و حمایت از محبوبم هستم.
هوش مصنوعی: خسرو برای جلب توجه و افتخار، بیدلیل و بیمورد، صدا و ندا میزند، ولی در واقع چیز با ارزشی ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هرجا که بهدست عشق خوانیست
این قصه بر او نمک فشانیست
با عشق دلی که آشنا نیست
جامست ولی جهان نما نیست
دل آیینه ی خدا نمائیست
گر آنگه بغیر مبتلا نیست
رو، ز آینه رنگ غیر بزدای
[...]
چون اهل زمانه را وفا نیست
ز ایشان طلب وفا روا نیست
در درد تو بر دلم دوا نیست
دریاب که این چنین روا نیست
ای دوست خیال مهر رویت
از دیده ی ما دمی جدا نیست
حال دل ریش با که گویم
[...]
هر دل که به عشق مبتلا نیست
هستش مشمر که گوئیا نیست
تا دُردی درد نوش کردیم
دل را به از این دگر دوا نیست
رندیم و مدام جام رندان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.