گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

می نوش که دور شادمانیست

خوش باش که روز کامرانیست

سر بر مکش از شراب کایام

از تیغ اجل به سر فشانیست

این دل که ز عشق می خورد خون

با دشمن خود به دوستگانیست

مغرور مشو به بانگ نایی

کاواز درای کاروانیست

هر دم که به خوشدلی برآید

سرمایه حاصل جوانیست

ساقی دل مرده زنده گردان

زان می که چو آب زندگانیست

عشق آمد و عقل رخت بر بست

این هم ز کمال کاردانیست

بی خوابی و عاشقیست کارم

سگ بهر وفا و پاسبانیست

خسرو به گزاف چند لافی

بانگ دهل از تهی میانیست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
نظامی

هرجا که به‌دست عشق خوانی‌ست

این قصه بر او نمک فشانی‌ست

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از نظامی
امامی هروی

با عشق دلی که آشنا نیست

جامست ولی جهان نما نیست

دل آیینه ی خدا نمائیست

گر آنگه بغیر مبتلا نیست

رو، ز آینه رنگ غیر بزدای

[...]

جهان ملک خاتون

در درد تو بر دلم دوا نیست

دریاب که این چنین روا نیست

ای دوست خیال مهر رویت

از دیده ی ما دمی جدا نیست

حال دل ریش با که گویم

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

هر دل که به عشق مبتلا نیست

هستش مشمر که گوئیا نیست

تا دُردی درد نوش کردیم

دل را به از این دگر دوا نیست

رندیم و مدام جام رندان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه