گنجور

منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۹

 

جز به چشم عظمت هر که درو در نگرد

مژه در دیدهٔ او خار مغیلان گردد

گر نسیم کرمش بر در دوزخ به جهد

هاویه خوبتر از روضهٔ رضوان گردد

هنرش هست فراوان گهرش هست نکو

[...]

منوچهری
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸ - مدح امیر ماهو

 

دلش ار گه گهی گران گردد

در سر او همیشه آن گردد

مسعود سعد سلمان
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۸۹

 

کسی کز کار قلاشی برو بعضی عیان گردد

گمان او یقین گردد یقین او گمان گردد

نشانی باشد آنکس را در آن دیده که هر ساعت

نشان بی‌نشانی را نشان او نشان گردد

به گاه دیدن از دیدن به گاه گفتن از گفتن

[...]

سنایی
 

عبدالقادر گیلانی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸ - بلای ناگهان

 

دل ناشاد من شاید که روزی شادمان گردد

ولی مشکل که آن نامهر هرگز مهربان گردد

مرا گر شادی ای در دل رسد ناگه بدان ماند

که درشهری غریبی آیدوبی خانمان گردد

چنین که امروز زان بدخو بلا انگیز میبینم

[...]

عبدالقادر گیلانی
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۲۲۲

 

از عکس لبت دیده بدخشان گردد

وز یاد رخت سینه گلستان گردد

بی روی توگر آب خورم چون گلبن

اندر دل من چو غنچه پیکان گردد

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۴۲ - ایضاً له یمدح الملک العادل اصفهبد المازندران

 

سپاهان رابهریک چنددولتها جوان گردد

هوایش عنبر افشاند،زمینش گلستان گردد

زخارستان اندوهش گل عشرت ببار آید

درودیوارش از شادی بهشت جاودان گردد

هواهایی ز دلگیری چورای دشمنان تیره

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل سوم و چهارم » بخش ۸ - حکایت

 

گاه باشد که عشق جان گردد

گاه در جان جان نهان گردد

عراقی
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۴۱

 

چون شاهد پوشیده خرامان گردد

هر پوشیده ز جامه عریان گردد

بس رخت به خیل کاو گروگان گردد

گر سنگ بود چو کان زرافشان گردد

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۲۲

 

معشوقه چو آفتاب تابان گردد

عاشق به مثال ذره گردان گردد

چون باد بهار عشق جنبان گردد

هر شاخ که خشک نیست رقصان گردد

مولانا
 

مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۹۰

 

هر سر که تو را بر خط فرمان گردد

از دولت تو سرور اقران گردد

آن عید هر آنکه با تو کژ بد چوگان

این عید به شمشیر تو قربان گردد

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱

 

وقت آنست که گلبن تر و خندان گردد

گریه ابر همه زیور بستان گردد

شکل اوراق بر اشجار چو خنجر باشد

صورت غنچه سیراب چو پیکان گردد

قطره ای کابر درافشان به بحار افشاند

[...]

مجد همگر
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۴

 

سپهر هفتمین کانجا بسی برج روان گردد

به هر برجی خیالی ده که خورشید روان گردد

چه شکل است آن ز بهر کشتن خلقی بنامیزد

گه از دزدیده بنماید گه از شوخی نهان گردد

ز حسن خود چه در سر می کنی باد، ای درخت گل

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹۰

 

اگر آن ماه مهربان گردد

غم دل غمگسار جان گردد

آنکه چون نامش آورم به زبان

همه اجزای من زبان گردد

ور کنم یاد ناوک چشمش

[...]

امیرخسرو دهلوی
 
 
۱
۲
۳