گنجور

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
کمال‌الدین اسماعیل

از عکس لبت دیده بدخشان گردد

وز یاد رخت سینه گلستان گردد

بی روی توگر آب خورم چون گلبن

اندر دل من چو غنچه پیکان گردد

مولانا

معشوقه چو آفتاب تابان گردد

عاشق به مثال ذره گردان گردد

چون باد بهار عشق جنبان گردد

هر شاخ که خشک نیست رقصان گردد

مجد همگر

هر سر که تو را بر خط فرمان گردد

از دولت تو سرور اقران گردد

آن عید هر آنکه با تو کژ بد چوگان

این عید به شمشیر تو قربان گردد

جویای تبریزی

هر کس از وضع خود گریزان گردد

شاید که بری ز نور ایمان گردد

باشد در دیده ها بعینه زنار

از دانه چو تار سبحه عریان گردد

حزین لاهیجی

زان پیش که دی آفت بستان گردد

اوراق گل از خزان پریشان گردد

ساقی، تو که ابر رحمتی، رشحه ببار

تا بلبل طبع من غزل خوان گردد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه